رفتی ...


رفتی ...

رفتی هوای خانه را غبار غم آغشته کرد این رفتن غمبار تو شادی دل را رشته کرد حال و هوای دیده ام ابری شد و ماتم زده جاری شده خون جگر از دیده گان غم زده رفتی و لبخند تو شد یک قاب عکس شیشه ای افتادهشاعر:اصغر محمودی

رفتی هوای خانه را غبار غم آغشته کرد
این رفتن غمبار تو شادی دل را رشته کرد
حال و هوای دیده ام ابری شد و ماتم زده
جاری شده خون جگر از دیده گان غم زده
رفتی و لبخند تو شد یک قاب عکس شیشه ای
افتاده غم بر کنج دل هم چون درخت و تیشه ای
آغوش من بی عشق تو آخر کویری بیش نیست
لب های من بی بوسه ات جز شوره زاری بیش نیست
رفتی و دل از رفتنت خاموش و سرد و بینوا
تا زنده ام یاد تو را از دل نمی کنم جدا

اصغر محمودی(مور)

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


آموزش: چگونه گوشی سرقت شده یا گم شده را پیدا کنیم؟