غزل پرواز
خواندی از عشق و ندانستی که چون مرغ پریشان حالم
بعد هجرت نبود جز سخن غم در این چند سالم
فکر پرواز تو اخر چه کنند با دل من
ای فریبنده شبیه پر طاووسی و من طوطی خونین بالم
باغبان داس فلاکت به تماشای درو میبرد از جانب غیب
عمر از نیمه گذشت میوه ی نوبری افسوس،که سیبی به حقیقت کالم
رستم از حسرت سهراب به درگاه که شکایت ببرد
در یقینم که چون آتش سیمرغی و غرش شیری بی یالم
همه در کشتی نوح اند و سلامت به معبود برسند
سرنوشت نا خلفی کرد دریغا نشدی مرحم احوالم
آسمان در طلب صید پرستوی مهاجر پیشه است
پس فراموش کنید شور و طرب روز ازل در فالم
قمری هم حال مرا دید ساکت ننشست
زین سبب بود که از صبح سحر تا سر شب مینالم
خواندی از عشق و ندانستی که چون مرغ پریشان حالم
بعد هجرت نبود جز سخن غم در این چند سالم
فکر پرواز تو اخر چه کنند با دل من
ای فریبنده شبیه پر طاووسی و من طوطی خونین بالم
باغبان داس فلاکت به تماشای درو میبرد از جانب غیب
عمر از نیمه گذشت میوه ی نوبری افسوس،که سیبی به حقیقت کالم
رستم از حسرت سهراب به درگاه که شکایت ببرد
در یقینم که چون آتش سیمرغی و غرش شیری بی یالم
همه در کشتی نوح اند و سلامت به معبود برسند
سرنوشت نا خلفی کرد دریغا نشدی مرحم احوالم
آسمان در طلب صید پرستوی مهاجر پیشه است
پس فراموش کنید شور و طرب روز ازل در فالم
قمری هم حال مرا دید ساکت ننشست
زین سبب بود که از صبح سحر تا سر شب مینالم