شب تاری میان خواب بودم
مثال هر شبان بی تاب بودم
که نوری بر نگاه من فرود شد
که کور از نور تو آفتاب بودم
ز سِر بودنت هر دم نه آگاه
کنار تو چنان شبتاب بودم
گرفتی در برت هر دم نگاهم
تو ای زیبا سرشت من خواب بودم...
میان چشم هایت بوستان من بود
و این راهی که در مهتاب بودم،
تو را هر لحظه در قلبی گرفتار
چنان ماهی که در قلاب بودم
به فکر بازی و یک راه رفتن
ولی چه احمقانه شاداب بودم
به بغضت، دنیای من فرو ریخت
من اینگونه در این گرداب بودم
که می چرخید و می چرخاند دلم را
و در آخر که من مرداب بودم...
مثال هر شبان بی تاب بودم
که نوری بر نگاه من فرود شد
که کور از نور تو آفتاب بودم
ز سِر بودنت هر دم نه آگاه
کنار تو چنان شبتاب بودم
گرفتی در برت هر دم نگاهم
تو ای زیبا سرشت من خواب بودم...
میان چشم هایت بوستان من بود
و این راهی که در مهتاب بودم،
تو را هر لحظه در قلبی گرفتار
چنان ماهی که در قلاب بودم
به فکر بازی و یک راه رفتن
ولی چه احمقانه شاداب بودم
به بغضت، دنیای من فرو ریخت
من اینگونه در این گرداب بودم
که می چرخید و می چرخاند دلم را
و در آخر که من مرداب بودم...