دوشین _ تا دم دمای طلوع صبح


دوشین _ تا دم دمای طلوع صبح

دوشین تا دم دمای طلوع صبح محو صدا ونجوای گفتگو با تو بودم . که خودت چو مادری مهربان با لالایی های گرم ِ نفست خوابم کردی. ____ زنی هستم با پختگی مردانه .ُ اما باز به آغوش گرم عشق نیاز دارمشاعر:روح انگیز امیدی

دوشین
تا دم دمای طلوع صبح
محو صدا ونجوای گفتگو با تو بودم .
که خودت
چو مادری مهربان
با لالایی های گرم ِ
نفست خوابم کردی.
____
زنی هستم
با پختگی مردانه .ُ
اما
باز به آغوش
گرم عشق نیاز دارم .
دیده اید زنی
که بخندد .
بگویند : چرا خندید
به که خندید
به چه منظور خندید ؟!
آن یکی از هزار هزار و ه. زار
عشق
یعنی
منم. .
_
اما
صدای نیش خند های
پر از ابهام و مبهم ِ
این !

فلک را کر می کند . !
به رنگ هند جگر خوار
دنیا .
____

نمی دانند ؟
با خدا
چه خنده های
عاشقانه ای دارند .
خوش به حالشان
چه پچ پچ های دلبرانه ای
از سر ناز و نیاز با هم دارند .
بوسه هایی به خوش بویی
عطر خدا
نگو و نپرس
محشرانه دارند .

____
گریه هایش
قطرات اشکشش
طرواتی دارد
به جوانی غنچه ها ی گل . _

و گویا
نشان از مجنونی دل
بیماری چشم شیرین
در فراق خسرو
نزد کسان دارد.
مردی که از او دزده اند ؟!
که شکر پنیرهای آنسو ها
به دلشان خوش باشد.
مزه ی شراب بزمشان
تکمیل باشد . ____

چاره ای به جز
خموشی مگر دارد .
هلهله می کنند ؟!
که خدا نخواست !!
و مرد را
به اشتباهی دیگر بیاندازند.
اما او
اوی آن دیگر نیست
نگاهش به جز شیرین
جای دیگر نیست . ____

دیروزها را همان دیروز
گذاشتیم با هم
در بقچه ی سردابه تاریخ
خانه مادری یمان .
_
و امروز را چهل رنگ زده ایم
رج به رج ماندگار
قالی های دست بافت ِ
ساکن خانه .
که نقش پسته خندانِ می کشد .
بر قالی جهیزیه دخترش .
که فرش کند بر خانه اش.
با نگاه ی عاشقانه ستون خانه اش . ____
زنان صبوری می خواهند
چو شیرین
و حریمی به آبادی
نگاه ی مردان خانه.
نه اشتباهاتی که همه
مرتکب شده اند را
بیاندازند بر گردنِ باریک تر
ز زلف زنان خانه .
زنانی که بر دوش گرفته اند
اطللس را
گاوِ یک من شیر ده ی
این ساکنان. قدر شناس این خانه .
____
صدای خنده بلند شده
ز خانه .
بهار نرم نرمک می رسد و
اطراق می کند در
اطراف و داخل خانه .
باید بذر لبخند و امید دوباره بپاشیم .
در. دو. " خ "
یعنی
"خانه" و صاحب خانه
"خدا ی "مهربان با اهل خانه . _
و بهار بانو گرد و غباری جانانه کرد و
بوی تازگی گرفت خانه ی
جان گر فته،
به عنایت بی حد و اندازه ی
فرا تر از نور
که می سازد هر
پلِ پیروزی
به
نام و اثرِعشق .

____
نام اثر :
دو شین
تا دم دمای طلوع صبح
محو صدا و نجوای گفتگو با تو بودم .

نوشته ی - روح انگیز ( فرح ) امیدی -
شیراز
به زمان
پنج شنبه / 17/ بهمن ماه / 1398
1398/ 11/17

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا