تو به خورشید بگو
آنکه هر روز طلوع تو به دامن میریخت
مادرم بود که رفت
پس اگر باز به ساحل رفتی
نسپار
دل به دریا
و
غروبی دیگر ...
آنکه هر روز طلوع تو به دامن میریخت
مادرم بود که رفت
پس اگر باز به ساحل رفتی
نسپار
دل به دریا
و
غروبی دیگر ...
تو به خورشید بگو آنکه هر روز طلوع تو به دامن میریخت مادرم بود که رفت پس اگر باز به ساحل رفتی نسپار دل به دریا و غروبی دیگرشاعر:مهناز الله وردی میگونی