آتش خلق


آتش خلق

« آتش خلق » زِ سـوز آتشِ خلق زمانه می سوزم نمی توان که بـسازم ، نـمی توان سوزم خدا خدا چه کنم من،چه روزگاریست این به هر کجا بـنهم دست و پای می سوزم عجب بلای عجیبـی،شاعر:حسن مصطفایی دهنوی

« آتش خلق »
زِ سـوز آتشِ خلق زمانه می سوزم
نمی توان که بـسازم ، نـمی توان سوزم
خدا خدا چه کنم من،چه روزگاریست این
به هر کجا بـنهم دست و پای می سوزم
عجب بلای عجیبـی، عجب خطرناکس
زِ جور دشمن و هـر آشنای می سوزم
رسوم خلق زمانه که بر خود فروشی شد
جفا و جور ، فراوان شدس که می سوزم
رسوم کِبر1 و دو رنگی ، رواج بازارس
کساد شد ره تقوا و زُهد2 می سوزم
نظام خلق زمان را ، دروغ بر هم زد
زِ راستی نَـبُوَد یک نظام که می سوزم
نفوس خلق ، پی دشمنـی به یکدیگرند
زِ دوستی اثری نیست، من که می سوزم
فغان و آه3 زِ سوز حسودی بعضی
زِ زهرِ چشم حسود لجوج می سوزم
فغان و آه زِ بغض حسود کج فطرت
زِ دوستی اثری چونکه نیست می سوزم
حسن تو اُلفت4 و مهر برادری دریاب
برادری که مثل عدوس5 می سوزم
٭٭٭
1- عُجب-غرور 2- پارسایی 3- ناله و فریاد و افسوس 4- دوستی 5- دشمن



حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


(تصاویر) کاخ سعدآباد در تعطیلات نوروز 1403