غزلبانو


غزلبانو

با هرغزل، آتش زنی روح و روانم دیگر چرا داری گِله، دردت به جانم در برکه ی قلبم دوچشمت می زند موج مهتاب عریان کرده اسرار نهانم کافیست در آیینه ی چشمم بخوانی وقتی قرنطینه شده جفتشاعر:غلامحسین جمعی




با هرغزل، آتش زنی روح و روانم
دیگر چرا داری گِله، دردت به جانم

در برکه ی قلبم دوچشمت می زند موج
مهتاب عریان کرده اسرار نهانم

کافیست در آیینه ی چشمم بخوانی
وقتی قرنطینه شده جفت لبانم

می خواهمت اما توان گقتنم نیست
لکنت زده خط ،وآژه ها را بر زبانم

شبها درآغوش خیالت شانه در دست
خودرا به مرز گیسوانت می کشانم

از بوسه باران لبانت می شوم خیس
با آنکه تن پوش تو گشته سایه بانم

تا پرده را پس می زنی بی پرده خوانم
زیرا تو را درقاب قلبم، دیده بانم

حاشا نکن تا دکمه های سینه ات باز
اسرار قلبت حفظ، فرزند زمانم

کوچه به کوچه حرف دارم تا بگویم
شاهد پلاکِ خانه ی اطرافیانم

ممنون که تیک وتاک قلبم گوش کردی
بهتر بخوانی فصل آخر در رُمانم

درلحظه های خلسه با دل مشورت کن
با پند و اندرز سرانه، بد گمانم

حالا غزل بانو بگو راز دلت را
رنگین کمان ابرویت کرده خزانم

شیرین شدنهای تومجنونم نموده
کارم گذشته از جنون، آوازه خوانم

حالا که فصل سنگساروبوسه ممنوع
باشد ، تو هم سنگی بزن آرام جانم

افتاده قند خون، کمی شیرین زمان باش
جامی لبالب پرکن ای شیرین بیانم

پ ن
دوبیتی با رباعی فرق دارد
اگر چه هر دوتایش برق دارد
یکی می گیردد با آب انگور
وآن دیگر شراب شرق دارد



حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


اندوه