ما با سکوت ، عاطفه ها را شناختیم
وقت غروب ، فاصله ها را شناختیم
در کوچه های شهر غریبانه ، ناامید
دنبال عشق ، میکده ها را شناختیم
در بین مردمی که فقط طعنه میزدند
ماندیم و دست قائله ها را شناختیم
قبل از شروع قصه ی شیرین روزگار
آن روی تلخ واقعه ها را شناختیم
وقتی سکوت بود و شب و آسمان و من
آواز گرم حنجره ها را شناختیم
بعداز هزار واهمه ، آرام تر شدیم
اما چه دیر ، معرکه ها را شناختیم
دنیا اگر چه خانه ی دردِ مدام ماست
جانا بیا که مرحله ها را شناختیم...
سروده شده در ۳ فروردین ۹۹ در شبهای قرینطینه ی خانگی از درد از دست دادن عزیزان و تلخی دنیای دون ...
تقدیم به ساحت قدسی صاحب العصر عج
وقت غروب ، فاصله ها را شناختیم
در کوچه های شهر غریبانه ، ناامید
دنبال عشق ، میکده ها را شناختیم
در بین مردمی که فقط طعنه میزدند
ماندیم و دست قائله ها را شناختیم
قبل از شروع قصه ی شیرین روزگار
آن روی تلخ واقعه ها را شناختیم
وقتی سکوت بود و شب و آسمان و من
آواز گرم حنجره ها را شناختیم
بعداز هزار واهمه ، آرام تر شدیم
اما چه دیر ، معرکه ها را شناختیم
دنیا اگر چه خانه ی دردِ مدام ماست
جانا بیا که مرحله ها را شناختیم...
سروده شده در ۳ فروردین ۹۹ در شبهای قرینطینه ی خانگی از درد از دست دادن عزیزان و تلخی دنیای دون ...
تقدیم به ساحت قدسی صاحب العصر عج