خسته!


خسته!

خسته ام...خسته! از آینه های خائنِ پر از غبار از چاله های سرد و عمیقِ تکرار از ناله در شب های تب دار از کوچه های بن بستِ و بیقرار از افکارِ بی رمق و شب زده ی نم دار خسته ام...خسته! از پوتین هایشاعر:عبدالمجید حیاتی

خسته ام...خسته!
از آینه های خائنِ پر از غبار
از چاله های سرد و عمیقِ تکرار
از ناله در شب های تب دار
از کوچه های بن بستِ و بیقرار
از افکارِ بی رمق و شب زده ی نم دار

خسته ام...خسته!
از پوتین های آهنینِ ظلم و اجبار
از روبهانِ روزه دارِ ضامن دار
از نمازِ ریاکار و روزه های شک دار
از برگ های مرموزِ تاریخِ فراموشکار
از مغزهای مُرده و بی روح و بی اختیار

خسته ام...خسته!
از تقویمِ وارونه ی روزشمار
از چشم های گرفتار در دامِ انتظار
از انگار نه انگارِ تلخ تر از زهر مار
از آوازِ جمعیِ دروغ های دنباله دار
از دیدارِ پژمرده گلی در شوره زار

خسته ام...خسته!
از اندیشه ی سَمیِ مارهای زنگوله دار
از قبیله ی مُرده پرستِ مُرده خوار
از گردشِ سیاهِ چرخِ روزگار
از انبوهِ دل آزارِ یارِ غارِ دزد بازار
از سکوتِ ماهیِ تشنه و اسیر در لجنزار

خسته ام...خسته!
از این همه بیداد و کشت و کشتار
از ضجه ی انگشت شمارِ فریادهای بیدار
از فریبِ مدعیانِ عدالت و خارپشتانِ انکار
از قهقهه ی مستانه ی جادوگرِ بی تبار
از مزه ی سیبِ مرگِ تدریجی و ریشه دار

خسته ام...خسته!!!




م - ح - فریاد
بهار نود و نه

خسته!
این سروده به همراه فایل صوتی می باشد جهت شنیدن این فایل بر روی دکمه پخش کلیک کنید یا برای دانلود اینجا کلیک نمائید.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


در مسکو عدم واکنش سران شورای اروپا به حمله تروریستی در کروکوس را شرم آور خواندند