روزهای خاکستری ام میان رنگارنگی آدم ها محو می شوند
همانند گیسوانم که در لعاب رنگ های مکرر رنگ باخته اند
چشمان بی فروغم دیگر به دنبال ستاره صبح نمی گردد
و شب سیاهتر از همیشه در انتظار نشسته است
میدانی!
نقطه آغازین صبح از همین بی نهایت شب سرچشمه می گیرد
و من هنوز متحیرم از آنکه
چطور نهایت تاریکی شروع رنگارنگی آدم ها می شود
در این میان من نیز رفته رفته رنگ می بازم
و شاید دلیل خاکستری روزهایم همین باشد
ملیحه محمدی ابیز