قاب عکس


قاب عکس

از آن همه عشق ؛ که در زیر نقره های مهتاب برایم با ساز عاشقی ات زمزمه وار نجوا می کردی ..‌. از آن همه احساس ؛ که در بستری از غوهای وحشی گیسوانم را در نسیم خنک پاییزی بر گوشه ای به زیر تازیانهشاعر:سمیرا بختیاری

از آن همه عشق ؛

که در زیر نقره های مهتاب برایم با ساز عاشقی ات زمزمه وار نجوا می کردی ..‌.

از آن همه احساس ؛

که در بستری از غوهای وحشی گیسوانم را
در نسیم خنک پاییزی بر گوشه ای به زیر تازیانه باران می نواختی ...

از آن همه حرف های ؛

با تو پرستوهای سفیدم را به آشیانه ات در تنگنای این هستی می آورم...

با تو می مانم ....!!!!!
با تو می مانم !!!!

قاب عکسی کهنه
مانده بر دیوار تنهایی سیمای بزک گشته، قلبم

آن نگاهت
در قاب خفته میان دیوار
دوخته گشته بر
چشمهای دردانه سیه رنگم


آه
ایزدا...

باز هم ...

این هوایم بارانی
این چشمهایم ارغوانی
این دستهایم شرمانی
این گیسوانم خروشانی
این اشک هایم پنهانی
این کلبه ام ویرانی
این عمرم پایانی

میدانی
چقدر بودنت در نبودنت خوش
می درخشد .....

روزهاست
گلهایت را بارها
بارها می بویم !!!

تا مگر آن بوی عشق را حس کنم ؛

بوی عشقی
که تورا دور و دورتر کرد...

بار دگر
می نویسم
تا شاید
لرزش لبهایم بس تر شود
اشک چشمهایم کمتر شود
هوای دلم صاف تر شود
بی قراری هایم محو تر شود ....


مگنولیا ۹۴/۰۶/۰۴

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر یعنی