یک ساعت شنی ست ...
دنیای هر کدام از ما!
در آن متولد می شویم
و به تماشای ریختن شنها
که از حلقوم فشرده اش
آرام آرام
چو آبشاری بر سرمان می بارند؛
می نشینیم!
و عمرِ ما ...
همان حجمِ شنی است
که می ریزد بر سر
تا رفته رفته
در زیر آن دفن شویم
و زندگی ...
به وسعت زمان
جاریست در انبوهش.
تماشا نباید ...
زندگی باید کرد
به اندازه ی حجم یک کویر!
حال چه بشکند یا که نشکند
شیشه ی این ساعت شنی ...!
بینش پارسا
اردیبهشت ۹۹