شیشه ها احساس ندارند !
بروی شیشه بخار گرفته
نوشتم دوستت دارم،
آرام گریست ،
نوشتم دوستت ندارم
گریست ،
نوشتم شیشه خوبی ؟
باز هم گریست ،
باز می کنم پنجره را،
فریاد می زند خیابان،
در این عصر کرونایی
از پشت شیشه باید دید،
معشوق را.
حالا فهمیدم ،
شیشه ها افسردگی دارند...
بروی شیشه بخار گرفته
نوشتم دوستت دارم،
آرام گریست ،
نوشتم دوستت ندارم
گریست ،
نوشتم شیشه خوبی ؟
باز هم گریست ،
باز می کنم پنجره را،
فریاد می زند خیابان،
در این عصر کرونایی
از پشت شیشه باید دید،
معشوق را.
حالا فهمیدم ،
شیشه ها افسردگی دارند...