سنگ و شیشه


سنگ و شیشه

آخرین سنگر بی حوصلگی ها شعر است آخرین راه فرارم از غم شعر من! خنجر‌ فولادی سیقل خورده! پاره کن قلب نحیفم امشب باید امشب جان ز من بستانی باید امشب جان دهم حوصله ام لبریز است من تقاصشاعر:علی صادقی

آخرین سنگر بی حوصلگی ها شعر است

آخرین راه فرارم از غم

شعر من! خنجر‌ فولادی سیقل خورده!

پاره کن قلب نحیفم امشب

باید امشب جان ز من بستانی

باید امشب جان دهم حوصله ام لبریز است

من تقاص دشمنی ها نیستم

من تبر به جان و روح ریشه

من دلیل دوستی ، اما تو سنگ، من شیشه

یاد باران به سرم میافتد

چتر ها بستیم

تا بشوید باران

کاش شعرم حاصل غم نشود اما دل...

فقط از کلام رفتن شاکیست

مثل دیوانه ی زنجیر شده

باز آوارم من

خاطرت در سر من

دردت جان

جان فدایت به چه می اندیشی؟

راه حلی به حیات شیشه؟

سنگ بودن صورت مسئله است

باید اینبار بشویی صورت

حال از کرده ی دوران به د‌رم

دیووانه ام!

سنگ بر من میزنند این طفلان

من چه میپندارم؟

شیشه ها خرد شوند آرام اند.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | تلاش نیروهای امنیتی برای اطفا حریق ناشی از حمله هوایی آمریکا به پایگاه حشد الشعبی