باده خوردیم که مست, شب دلدار شویم
جام در جام که در حوصله ی یار شویم
روز اول جگر سوخته ی ما را کند
چشم بستیم که بی حاشیه در بار شویم
ما که از باغ لبش سیب نچیدیم به زور
جرم ما چیست که اینگونه گرفتار شویم
حیف بر اینهمه اشکی که دوید از دیده
بس کن ای چشم بیا عاقل و هشیار شویم
باید از مهلکه ی عشق کجا برد پناه
قبل از آنیکه چو حلاج سر, دار شویم
جام در جام که در حوصله ی یار شویم
روز اول جگر سوخته ی ما را کند
چشم بستیم که بی حاشیه در بار شویم
ما که از باغ لبش سیب نچیدیم به زور
جرم ما چیست که اینگونه گرفتار شویم
حیف بر اینهمه اشکی که دوید از دیده
بس کن ای چشم بیا عاقل و هشیار شویم
باید از مهلکه ی عشق کجا برد پناه
قبل از آنیکه چو حلاج سر, دار شویم