غروب جمعه


غروب جمعه

باز هم جمعه ی مان ردشد وهنگام غروب بی تو خون گریه کند دیده ی آرام غروب باز شب تیره به تن کرد ز اندوه فراق شده خاموش جهان از غم اعلام غروب می زند باز پر وبال که شاید برَهَد دل که افتاده از اینشاعر:احمد رفیعی وردنجانی

باز هم جمعه ی مان ردشد وهنگام غروب
بی تو خون گریه کند دیده ی آرام غروب

باز شب تیره به تن کرد ز اندوه فراق
شده خاموش جهان از غم اعلام غروب

می زند باز پر وبال که شاید برَهَد
دل که افتاده از این حادثه در دام غروب

هرچه مشتاق پی جمعه ی دیدار توام
می هراسد دلم از آمدن نام غروب

هفته هاردشده درحسرت آن جمعه ی سبز
جمعه هامان همه درمسلخ اعدام غروب

آه قاموس حقیقت به جهان جلوه نما
خسته ایم ازشب کابوسی و اوهام غروب

حسرت دیدن رخسار تو ای ساقی عشق
باده ی درد فروریخته در کام غروب

می رسد عاقبت آن جمعه که بی دیدن تو
نرسد شوق وصالش به سرانجام غروب

باطلوع تو یقین زود فراموش شود
هرچه تلخی که کشیدیم در ایام غروب

احمدرفیعی وردنجانی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس های جنجالی و برهنه سارا و نیکا در استخر مختلط