اشـک و حـسـرت


اشـک و حـسـرت

. یک شب آمد او هلاکم کرد و رفت ناجوانمردانه خاکم کرد و رفت .. گفت مِهرم در دلت خواهد نشست عاشقی بَس سینه چاکم کرد و رفت .. در گلویم بغض را مهمان نمود اشک وحسرت را خوراکم کرد و رفت .. بی تفاوتشاعر:فرزاد صفانژاد

.
یک شب آمد او هلاکم کرد و رفت
ناجوانمردانه خاکم کرد و رفت
..
گفت مِهرم در دلت خواهد نشست
عاشقی بَس سینه چاکم کرد و رفت
..
در گلویم بغض را مهمان نمود
اشک وحسرت را خوراکم کرد و رفت
..
بی تفاوت او نگاهی سرد بر
گریه های سوزناکم کرد و رفت
..
ماجرایی داشتم با زُلفِ او
دستم از این ماجرا کم کرد و رفت
..
دیشب او را گفتمش آغوش باش
از همان دیشب بِلاکَم کرد و رفت !
.
...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جدیدترین عکس های 00:00 عاشقی با متن های رمانتیک