قرنطینه...


قرنطینه...

قرنطینه... سخت دلتنگیم از این روز ها روز های خستگی در انزوا ترس مردن در دل هر آدمی رفته رنگ آرزو از دست ها کوچه ها خالی ز بوی کودکان شهر ها از نقش پای دختران مامن و ماوای ما هو میزند بیم و امیدشاعر:علی احمد فایز

قرنطینه...
سخت دلتنگیم از این روز ها
روز های خستگی در انزوا
ترس مردن در دل هر آدمی
رفته رنگ آرزو از دست ها

کوچه ها خالی ز بوی کودکان
شهر ها از نقش پای دختران
مامن و ماوای ما هو میزند
بیم و امید است و وهم بیکران

از وبای قرن یکسر دردمند
مرد و زن پیر و جوان سالمند
همه را در خانه زندانی ببین
تا امان یابیم از درد و گزند

کار و درس و زندگی در خانه شد
آشنا از ترس جان بیگانه شد
روز ها از بسکه خواب آلوده ایم
اهل خانه منگ و یا دیوانه شد

کل دنیا مثل یکدیگر شدند
مهربان چون خواهر و مادر شدند
مردما از دور یاری میکنند
خالی از نفرت شدند بهتر شدند

خواب و خوراک همه بیرنگ شد
شور و شوقی نیست دلها تنگ شد
در فراق همدلی و باهمی
زندگی بی مزه و آهنگ شد

آه ای دیوارها یاری کنید
خانه را چون باغ معماری کنید
تا ز سر امید در ما بشکفد
عشق را در نبض ما جاری کنید

غم نخور این روز ها هم بگذرد
قصه های خلوت و غم بگذرد
از دل ما غصه ها بیرون شود
اضطراب و ترس پیهم بگذرد

درد ها مان بگذرد بسیار زود
جای شان گل بشگفد بسیار زود
آسمان آبی شود هر روز باز
روشنایی میدمد بسیار زود

روزهای سخت آخر سر رسد
فصل شادی بار دیگر در رسد
بوی گلها پشت بام و پنجره
در هوای لطف یکدیگر رسد

بار دیگر زندگی زیبا شود
جشن شادی هر طرف برپا شود
از کرونا کس نگوید حرفها
زندگی در شهر ها پیدا شود

علی فایز
اپریل ۲۰۲۰
اورلیان فرانسه

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


چرا انسان های مدرن جایگزین نئاندرتال‌ها شدند؟