بالُکنت وباترس خداراقسم اش داد
کَربودوقسم رانشنیدبازقسم اش داد
من تازه جوانم تونکُش که نوعروسم
هی ضربه به سرزدوفریباقسم اش داد
وحشت به دلش لرزه به اندام نحیفش
او رحم نمیکرد و فریبا قسم اش داد
تسلیم شد ونومید درآن لحظه آخر
آرام وبه سختی خدا راقسم اش داد
خواب بودی خدایاتومگرکه نشنیدی
یاری زتو میخواست وخداراقسم اش داد
هرجاکه فریباست همان گوشه بهشت است
دوزخ جای آن کس که فریباقسم اش داد
گیج کارمحالی است که باشعررسانی
آن حال وهوایی که فریبا قسم اش داد
علی صیدعلی وند(گیج)
کَربودوقسم رانشنیدبازقسم اش داد
من تازه جوانم تونکُش که نوعروسم
هی ضربه به سرزدوفریباقسم اش داد
وحشت به دلش لرزه به اندام نحیفش
او رحم نمیکرد و فریبا قسم اش داد
تسلیم شد ونومید درآن لحظه آخر
آرام وبه سختی خدا راقسم اش داد
خواب بودی خدایاتومگرکه نشنیدی
یاری زتو میخواست وخداراقسم اش داد
هرجاکه فریباست همان گوشه بهشت است
دوزخ جای آن کس که فریباقسم اش داد
گیج کارمحالی است که باشعررسانی
آن حال وهوایی که فریبا قسم اش داد
علی صیدعلی وند(گیج)