برای دیدنت بی تابم
به مانند سُهره ای کوچک
درظهرتابستان
که برای جرعه ای آب
پرپرمی زند
برای آغوشت بی تابم
همچون پدری منتظر
درایستگاهی متروک
کاش می دانستم
تودرکدام ایستگاه خواب من پیاده شدی
که هیچ مسافربیداری
ردِ رفتنت را ندید.
جمشید اسماعیلی
به مانند سُهره ای کوچک
درظهرتابستان
که برای جرعه ای آب
پرپرمی زند
برای آغوشت بی تابم
همچون پدری منتظر
درایستگاهی متروک
کاش می دانستم
تودرکدام ایستگاه خواب من پیاده شدی
که هیچ مسافربیداری
ردِ رفتنت را ندید.
جمشید اسماعیلی