تقدیر


تقدیر

عجب زچرخش زمانه و دست تقدیر ز پیشانی نوشت من و هزار تقریر گمان که خالق هستی مرا رفیق باشد جدا نموده ز دیگران و کند تقصیر نه صحبت مستانه و نه جام و نی ساقی در این هوای بارانی که جان کندشاعر:علی مزینانی عسکری


عجب زچرخش زمانه و دست تقدیر
ز پیشانی نوشت من و هزار تقریر
گمان که خالق هستی مرا رفیق باشد
جدا نموده ز دیگران و کند تقصیر
نه صحبت مستانه و نه جام و نی ساقی
در این هوای بارانی که جان کند تغییر
دلم خوش است که پیر می فروش گوید
بخوان تو سوره ای و پس نما تفسیر
و یا نماز گزار و حمد حامد گوی
در این دو رکعت مکن دگر تو شک کثیر
قبول درگه اوست این نماز بی منت
مرو به راه کج و مکن چنین تزویر
بترس زچشم حسودان و تو خود حدیث مگو
که کرده حضرت منصور در غل و زنجیر
گرت به جان آمده حال در این سامان
برو به خلوت تنهایی و نما تدبیر
ز حاکمان مجوی ره سعادت خویش
غرور نکرده رحم بر صغیر و کبیر
صدای چهچه بلبلان خوش آوا
نه بهر تو باشد که مست مشک و عبیر
کجاست قصد نگاه و کجا تو ره پویی
در این جهان که شاه رفت و ماند فقیر
جهان همه فانی و عمر کوتاه است
خلاصه دل مکن خوش مزینانی اسیر

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تغییر چهره زمین تا آسمون فریبا نادری ! / این اون نیست ! + 2 عکس که نمی شناسیدش !