تاریکی


تاریکی

آه...ای درد جانکاهِ من ای اندوهِ دیرین چه در سر داری؟! میدانم در این هنگامه ی خوف و شناعت بیقراری اما خیالهایمان بیهوده اند حقیقت این است که جوّی تیره همه جا را در بر گرفته طلوعی نیست روزشاعر:امیرحسین علامیان(اعتراض)

آه...ای درد جانکاهِ من
ای اندوهِ دیرین
چه در سر داری؟!
میدانم
در این هنگامه ی خوف و شناعت بیقراری اما
خیالهایمان بیهوده اند
حقیقت این است که جوّی تیره همه جا را در بر گرفته
طلوعی نیست
روز دچار توهم تابناکیست
و همواره شب است
این تیرگی
کسانی را آسایش داده
کسانی را تشویش
هرچند آسودگیشان هم جعلیست
آن هنگام که فوج فوج
سفلگان و پتیارگان
در زیر تازیانه ی لذت
که دژخیمی غدّار است
میروند تا در بزمِ شوم
و بنده پرورِ تزویر
میوه های ندامت بچینند
آنها در مسیر باطلند
ای اندوه دیرین...ای درد
دستت را به من بده و دور از
معرکه هایشان از این سو بیا
هیچ مگو،روا نیست صحبت با این
سفاکان
ظلمات است میدانم
اما فانوسی با شعله ای رنجور
در دست دارم که چراغِ راه است
میرویم به سوی روشنی
که از خیلی دور،سوسو میزند
بیا سر خم کن و ببین
زمانه را از این دریچه کوچک
بنگر سالیانِ تباه شده را که مانند
رخت چرک های قدیمی
از رواق های آسمان
آویزان شده اند
بنگر تاسف را
که با تبسمی تلخ
از قعر داج ها سر بر میکشد
دگربار فرومیرود
خورشیدِ محتضر را ببین که زیر طاقی میخسبد
ماه که زمانی مظهر زیبایی بود
اکنون بی فروغ،پژمرده
و نیز روشنی را که در
قل و زنجیرِ تاریکیست
کفنِ درازی که بر شرق و غرب
شمال و جنوب
کشیده شده است را ببین
بشنو صدای سلطه ی تاریکی را که
گام برداشته و نسق میگیرد
خوب تماشا کن
آتشی بر پا شده
طبیعت میسوزد...و میسوزد
جهان در دست شیاطینِ
سیاه جامه است
دردِ من...
حال فقط کمی آرام باش
صدای اعتراضِ ما را گوشی شنوا
نیست
راهیست که باید طی شود
ولی مایوس نباش
زیرا هنوز امیدی هست
چراغی هست...
پس معقول باش و صبور
با من بیا...
پیش به سوی روشنایی









حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دوبله خنده دار رضا شفیعی‌جم به زبان کُردی!/ ویدئو