خیال


خیال

هزار ساعتِ بی تو، هزار و اندی ماه نشسته ام بنویسم از آفتی جانکاه شب وصال تو تاریک بود و ماه نداشت چون آفتاب رخت  محو کرد چهره ی ماه اگرچه در دل تنگم غم نبودن توست غم‌‌ تو  در نظرم هست غصهشاعر:خاقان جوهری

هزار ساعتِ بی تو، هزار و اندی ماه

نشسته ام بنویسم از آفتی جانکاه

شب وصال تو تاریک بود و ماه نداشت

چون آفتاب رخت محو کرد چهره ی ماه

اگرچه در دل تنگم غم نبودن توست

غم‌‌ تو در نظرم هست غصه ای دلخواه!

نشست در دل من عشق بی نشانه ی تو

که قصد داشت مرا روشنی دهد گهگاه

من از سلاله وارستگان دیرِ مغان

تو آخرین قَمر از قُمریان نادرشاه

شب عروسی ات از آسمان فرود آمد

هزار و سیصد و هفتاد و هشت قطره ی ماه

چنین شکوه و جلال بلند بالا را

نه روم داشت، نه یونان ، نه هیچ شاهنشاه

تو پشت تور عروسی شبیه ماه شدی

و من دوباره شدم رانده با گناه نگاه

چقدر ساده شکوه خیال تو انداخت

دوباره از سر عقل من ای فرشته، کلاه

خدای من، چه بلوری، عجب مجسمه ای

چقدر حُسن نهادی در این پرستشگاه

اگر پرستش تو تا ابد گناه من است

خوشا به حال منی که فتاده ام به گناه

من از اشارت ابروی یار فهمیدم

چقدر کوچه به دامان عشق دارد راه

نمی شود که بگیرد کسی تو را از من

اگر حریف منی ای رفیق، بسم الله...


خاقان

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا