ائمه (ع)، نقطه آشتی تدبیر و تسلیم


ائمه (ع)، نقطه آشتی تدبیر و تسلیم

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی واعظ موسوی گفت: این منطق عملی زندگی ائمه ماست و این انسان ها در زندگی و نه روی کاغذ و سخنرانی این منطق عملی را نشان دادند که نقطه تدبیر و تسلیم را به خوبی می شناسند.

به گزارش خبرنگار قرآن و معارف خبرگزاری شبستان، دعا، طلب و درخواست بندگان از خدا یا آنچه معبود می‌پندارند، برای رسیدن به خواسته‌هاست. در متون دینی، دعا به عنوان یکی از راه‌های ارتباط با خدا و برترین عبادت‌ها تأکید و با تعابیری مانند سلاح مؤمن و نور آسمان و زمین توصیف شده است. برای دعا آداب و شرایطی از جمله خواندن خدا با اسماء الحسنی، طلب از پروردگار از سر بیم و امید و از روی تضرع و خشوع، شروع دعا با بسمله و حمد و صلوات، ذکر شده است. دعا به زمان و مکان خاصی محدود نشده ولی بعضی از زمان‌ها و برخی از مکان‌ها برای دعا کردن مناسب‌تر معرفی شده است.

بخش دوم گفتگوی شبستان با حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی واعظ موسوی را در رابطه با نوع مواجهه با دعا در هنگام بلا، سیره اهل بیت علیهم السلام در این باره و طرح شبهه ای در رابطه با دعاست.

اگر کسی می خواهد در مواجهه با بلاها رنج کم تری بکشد و بلا را به مثابه یک نقطه بن بست برای خود تعریف نکند از چه زاویه ای به موضوع نگاه کند؟

همچنان که آیه شریفه قرآن در سوره یوسف می فرماید: انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون، نقطه تاریکی و بن بست برای مومنان وجود ندارد. مسلمان در حقیقت به بلا دچار می شود اما با توجه به این که مجهز به نور ایمان است راه خود را گم نمی کند و دچار یأس نمی شود بنابراین اگر کسی می خواهد در بن بست گرفتار نشود ضرورت دارد که ارتباط خود را با آن ماورالطبیعه و مبدأ اصلاح کند. موحد حقیقی یأس ندارد چون می داند که هرچه از جانب حق است در نهایت برای رشد و اصلاح او ضروری است.

پرسشی که ممکن است در ذهن برخی مطرح شود این است که مواجهه اهل بیت علیهم السلام با بلاها، سختی ها و مصیبت ها چگونه بود؟ می خواهم به این دو جنبه یعنی تدبیر و دعا در رفتار معصومین اشاره ای داشته باشید.

اهل بیت (ع) تا آن جا که در امکان و اختیارشان بود تدابیر معمول را به کار می بستند. در روایات ما آمده است که زمانی فرزند امام صادق علیه السلام بیمار شد. راوی می گوید من دیدم حضرت میزانی از اضطراب در چهره شان هویدا بود و بیرون می رفتند و داخل می آمدند. یک دفعه دیدم که آرامش عجیبی در چهره امام صادق علیه السلام هویدا شد. پرسیدم حال بچه خوب شد. امام فرمودند به رحمت خدا رفت. توجه کنید که این یک رفتار کاملا مومنانه است که وقتی بچه زنده است حضرت از هیچ تلاشی فروگذار نمی شوند و طبیب و دارو تهیه و تدارک می بیند. در حقیقت حضرت بی خیال نیست. نمی نشیند که فقط دعا بخواهند اما به محض این که مشخص می شود قضای الهی بر زنده ماندن فرزند تعلق نمی گیرد آرامش و تسلیم در امام معصوم مشاهده می شود. در حقیقت امام وقتی با قضای الهی روبرو می شوند جزع و بی تابی نمی کنند.

شما به این موضوع اشاره دارید که مسلمان حقیقی به یک توازن در تدبیر و دعا می رسد. آن جا که می تواند اثر بگذارد کوتاهی نمی کند اما آنجا که نمی تواند تغییر دهد با روی باز می پذیرد. درست است؟

بله این منطق عملی زندگی ائمه ماست و این انسان ها در زندگی و نه روی کاغذ و سخنرانی این منطق عملی را نشان دادند که نقطه تدبیر و تسلیم را به خوبی می شناسند. نه از آن سو می افتند که تدبیر را یک سره کنار بگذارند و تصور کنند که مومنانه زیستن یعی گوشه ای نشستن و کاری نکردن و نه این که از آن سوی بام بیفتند که تصور کنند رشته امور به دست آن هاست همچنان که در علم زدگی امروز این شق دوم بسیار به چشم می آید. بنابراین اگر کسی می خواهد که در مصیایب و بلاهای روزگار، عملکرد بهتری داشته باشد راهی ندارد جز این که توکل و تدبیر را در زندگی خود تنظیم کند و جای هر کدام را به درستی بشناسد. سعدی که تربیت یافته مکتب اسلام و نگاه درست به این موضوعات است می گوید به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / این یعنی در نگاه یک مسلمان این طور نیست که توکل به مثابه زانوی غم بغل کردن و منفعل بودن باشد. مومن و مسلمان اتفاقا قوه تدبیر و عقل خود را به کار می گیرد . شما نگاه کنید حرکت هاجر که امروز به صورت نمادین در حج می بینیم چه بود؟ هاجر به دنبال جرعه ای آب برای فرزند خود در بیابان لم یزرع از کوه صفا هروله کنان به کوه مروه می رفت. هاجر که یک موحد واقعی بود نمی گوید امکان بودن آب در این بیابان صفر و سرنوشت ما مرگ است. او آرام نمی نشیند و تلاش می کند حتی اگر از نگاه ظاهربین تلاش او کاملا بی نتیجه باشد اما در نهایت می بینیم که همین توکل و تدبیر است که در نهایت او را به زمزم می رساند و خداوند راه را بر او می گشاید. این درس بسیار بزرگی برای ماست. از طرفی شما ببینید در همین آیات قرآن تا چه اندازه بر سعی و خردورزی تاکید می شود: "لیس للانسان الا ماسعی" یکی از درخشان ترین آیات الهی در این باره است. همین انسان که محل نسیان است محل سعی و تلاش است بسته به این که از چه زاویه ای به خود نگاه کند.

گاهی شبهه ای در این باره طرح می شود که بسیار ظریف و زیرکانه است. برخی می گویند ما دعا نمی کنیم چون دعا نوعی فضولی در کار خداوند است. وقتی ما دعا می کنیم و درخواستی از خدا داریم در حقیقت می خواهیم بگوییم نعوذ بالله او آگاه نیست یا بلد نیست امور را پیش ببرد چون ما در دعا خواستار تغییر در امور دنیا هستیم. درباره این شبهه چه می توان گفت؟

ببینید گاهی ما از شدت بی حالی توجیهاتی می تراشیم که در نگاه اول می تواند حتی موجه به نظر برسد. فرد حال دعا ندارد توجیه شبه معرفتی هم می تراشد در حالی که همین خدایی که فرمان تسلیم داده همان خداوند می گوید اگر دعای شما نباشد من به شما اعتنایی نمی کنم: قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ. این آیه صریح قرآن است. اگر دعا نکنید به شما نگاه نمی کنم بنابراین چنین استدلالی قابل قبول نیست.

دعا کردن و درخواست داشتن با تسلیم حق بودن منافات دارد؟

به هیچ عنوان! به ما گفته اند دعا کنید و سه نقطه را در نظر بگیرید. اول این که دعا کنید دوم این که در دعای خود اصرار داشته باشید و سوم آن که در نهایت تسلیم شوید. مثل بچه عاقلی که چیزی را از پدر می خواهد. درخواست را مطرح می کند اصرار هم دارد اما در نهایت می گوید باباجان! هر طور که شما بخواهید. یعنی می خواهد اصرار می کند اما در پایان، راه تسلیم را پیش می گیرد.

این قاعده ای که می فرماید تبصره ای ندارد؟ یعنی می شود انسانی به نقطه ای برسد که در نهایت خواسته خود را در دعا قربانی کند؟

بله، اولیا و انبیایی بوده اند که به این نقطه رسیده اند اما این طور نبوده که آن ها در همه احوال این گونه باشند و فی المثل هیچ وقت چیزی از خدا نخواهند. قرآن به ما گوشزد می کند که حضرت ابراهیم اهل دعا بود اما در یک شرایط استثنایی وقتی با منجنیق به سمت آتش پرتاب می شد در حالی که بین زمین و آسمان بود ان جا جبرئیل و میکائیل آمدند و گفتند کمک نمی خواهی؟ گفت نه احتیاجی ندارم گفتند از خدا کمک نمی خواهی؟ حضرت ابراهیم گفتند خداوند آگاه به حال من است. این همان "کمال انقطاع" است که بزرگان و حضرت امام بسیار روی آن تاکید می کردند، همان که در مناجات شعبانیه می خوانیم: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک اما توجه کنیم که این یک حال همیشگی نیست و بسیار نادر است حتی برای اولیا هم این طور نیست که هر لحظه به وجود آید. عرفا می گویند حال مثل برق است می آید و می رود. امام صادق (ع) می گوید من برای حاجتی به در خانه خدا رفتم اما آن قدر حال خوش به من دست داد که آن خواسته را فراموش کردم. در واقع این جا آن دعای اول بهانه می شود که من به در خانه خدا بروم. عین قصه یوسف و زلیخاست. اول یوسف را می خواهد اما به جایی می رسد که دیگر توجهی به یوسف ندارد چون با حقیقی بسیار بالاتر آشنا شده است. این البته که با ادا و اطوار و نمایش و تنبلی در دعا و نیایش بسیار متفاوت است.

پایان پیام/187

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه قرآن و معارف

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پست عجیب یکتا ناصر پس از جشن تولد شوهرش منوچهر هادی + ع کس