هر که آمد درِ این خانه بفرماید !عشق!
خواب بیند که شبی خوب بیاساید! عشق!
من به تن پوشِ نگاهِ تو شدم وابسته
این چنین دردِ مرا سخت، بی افزاید عشق
شده ام پیرِ خیالاتِ هم آغوشیِ تو
ترسم این است مرا باز بفرساید عشق
تا به چنگ آورم آن طره ی گیسویِ تو را
بدعتی پایه گذارم که بپیماید عشق
گر قدم رنجه کنی،پای به دل بگذاری
آب و جارو بکند ،کوچه بیاراید عشق
وای از آن لحظه که پا پس بکشی و بروی
من بمیرم و تو را هیچ نبخشاید عشق
۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خواب بیند که شبی خوب بیاساید! عشق!
من به تن پوشِ نگاهِ تو شدم وابسته
این چنین دردِ مرا سخت، بی افزاید عشق
شده ام پیرِ خیالاتِ هم آغوشیِ تو
ترسم این است مرا باز بفرساید عشق
تا به چنگ آورم آن طره ی گیسویِ تو را
بدعتی پایه گذارم که بپیماید عشق
گر قدم رنجه کنی،پای به دل بگذاری
آب و جارو بکند ،کوچه بیاراید عشق
وای از آن لحظه که پا پس بکشی و بروی
من بمیرم و تو را هیچ نبخشاید عشق
۱۳۹۹/۰۳/۳۱