زاگرس شبیه بچگی هامه
از رنج و درد و غصه سرشاره
ابر سیاهی تو دلش داره
اونقد سیاهه که نمی باره
تنهایی شو البرز می فهمه
توو اوج سختی ها ولش کردیم
رودخونه ای از جنس بارون بود
آب زلالی که گلش کردیم
هر روز زخمش تازه تر میشه
فکر گوزن زرد رویاشه
ایل توو هراس گرگه و زاگرس
دلواپس خواب بلوطاشه
قصه اش شبیه قصه ی رستم
یک عمر از ایران دفا(ع) کرده
اهریمنو از خاکمون رونده
از بردگی ما رو رها کرده
شکل دژی ایستاده رو نقشه
اسکندر از ترسش نخوابیده
توو قله های نا امیدیمون
از شونه هاش خورشید تابیده
مثل سیاوش پاک و مظلومه
از ظلم و استبداد بیزاره
توو سووشون تلخ و تکراریش
می سوزه و دم بر نمی یاره
می سوزه اما ریشه پابرجاست
هر چند این روزا نفسگیرن
پر می کشه از زیر خاکستر
ققنوس ها هرگز نمی میرن
از رنج و درد و غصه سرشاره
ابر سیاهی تو دلش داره
اونقد سیاهه که نمی باره
تنهایی شو البرز می فهمه
توو اوج سختی ها ولش کردیم
رودخونه ای از جنس بارون بود
آب زلالی که گلش کردیم
هر روز زخمش تازه تر میشه
فکر گوزن زرد رویاشه
ایل توو هراس گرگه و زاگرس
دلواپس خواب بلوطاشه
قصه اش شبیه قصه ی رستم
یک عمر از ایران دفا(ع) کرده
اهریمنو از خاکمون رونده
از بردگی ما رو رها کرده
شکل دژی ایستاده رو نقشه
اسکندر از ترسش نخوابیده
توو قله های نا امیدیمون
از شونه هاش خورشید تابیده
مثل سیاوش پاک و مظلومه
از ظلم و استبداد بیزاره
توو سووشون تلخ و تکراریش
می سوزه و دم بر نمی یاره
می سوزه اما ریشه پابرجاست
هر چند این روزا نفسگیرن
پر می کشه از زیر خاکستر
ققنوس ها هرگز نمی میرن