زاگرس


زاگرس

‎زاگرس شبیه بچگی هامه ‎از رنج و درد و غصه سرشاره ‎ابر سیاهی تو دلش داره ‎اونقد سیاهه که نمی باره ‎تنهایی شو البرز می فهمه ‎توو اوج سختی ها ولش کردیم ‎رودخونه ای از جنس بارون بود ‎آبشاعر:محمد طاهری

‎زاگرس شبیه بچگی هامه
‎از رنج و درد و غصه سرشاره
‎ابر سیاهی تو دلش داره
‎اونقد سیاهه که نمی باره

‎تنهایی شو البرز می فهمه
‎توو اوج سختی ها ولش کردیم
‎رودخونه ای از جنس بارون بود
‎آب زلالی که گلش کردیم

‎هر روز زخمش تازه تر میشه
‎فکر گوزن زرد رویاشه
‎ایل توو هراس گرگه و زاگرس
‎دلواپس خواب بلوطاشه

‎قصه اش شبیه قصه ی رستم
‎یک عمر از ایران دفا(ع) کرده
‎اهریمنو از خاکمون رونده
‎از بردگی ما رو رها کرده

‎شکل دژی ایستاده رو نقشه
‎اسکندر از ترسش نخوابیده
‎توو قله های نا امیدیمون
‎از شونه هاش خورشید تابیده

‎مثل سیاوش پاک و مظلومه
‎از ظلم و استبداد بیزاره
‎توو سووشون تلخ و تکراریش
‎می سوزه و دم بر نمی یاره

‎می سوزه اما ریشه پابرجاست
‎هر چند این روزا نفسگیرن
‎پر می کشه از زیر خاکستر
‎ققنوس ها هرگز نمی میرن

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا