داشتم زندگی می کردم در چمنزار سبز زندگی ام
تا که تو آمدی
تمام چمنزار خشک شد و فقط یک زمین خاکی برایم ماند
با چشمانت زمین خاکی قلب مرا، زیر و رو کردی
با لبخندت یک بذر کاشتی
با آغوشت بذر دیگر
با محبتت
با گرمی دستانت
با حرف هایت
و با دوست داشتن هایت
همه بذر ها را دانه، دانه کاشتی
و مراقبشان بودی
زمین دلم را گندم زار کردی
تمام گندم ها سبز بود
نسیم محبت تو
نوازش میکرد گندم زار قلب مرا
گندم ها رسیدند
زرد شدند
و آن موقع بود که
درو کردی تمام گندم ها را
و دوباره زمین دلم خاکی شد
این بار پر از گندم های بی ریشه
از میان این همه خوشه
دانه ایی پیدا نکردم
حتی یک دانه!
همه شان پوسته بود!
دروغ بود!!
حسرت بود!!
خیانت بود!!!
و من ماندم و یک کوه کاه
و گردباد خاطراتم
که همه ی کاه ها را می چرخاند
تا که تو آمدی
تمام چمنزار خشک شد و فقط یک زمین خاکی برایم ماند
با چشمانت زمین خاکی قلب مرا، زیر و رو کردی
با لبخندت یک بذر کاشتی
با آغوشت بذر دیگر
با محبتت
با گرمی دستانت
با حرف هایت
و با دوست داشتن هایت
همه بذر ها را دانه، دانه کاشتی
و مراقبشان بودی
زمین دلم را گندم زار کردی
تمام گندم ها سبز بود
نسیم محبت تو
نوازش میکرد گندم زار قلب مرا
گندم ها رسیدند
زرد شدند
و آن موقع بود که
درو کردی تمام گندم ها را
و دوباره زمین دلم خاکی شد
این بار پر از گندم های بی ریشه
از میان این همه خوشه
دانه ایی پیدا نکردم
حتی یک دانه!
همه شان پوسته بود!
دروغ بود!!
حسرت بود!!
خیانت بود!!!
و من ماندم و یک کوه کاه
و گردباد خاطراتم
که همه ی کاه ها را می چرخاند