شهید‌ ثالث اگرچه هم دوره و هم عصر با کارگردانانی چون ناصر تقوایی، علی حاتمی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، پرویز کیمیایی، مسعود کیمیایی و عباس کیارستمی به‌شمار می‌رفت، در مسیری دیگر گام نهاد که همین امر آثارش را از دیگر همدوره‌ای‌هایش متمایز کرده است. وی در عمر اندکی بیش از نیم قرن خود، ۲۲ فیلم کوتاه و بلند مستند و ۱۲ فیلم سینمایی ساخت که در شمار آثار ماندگار سینمای ایران است که از جمله آنها می‌توان به «یک اتفاق ساده»، «طبیعت بی‌جان» و «در غربت» اشاره کرد که برنده جایزه‌های بین‌المللی شده‌اند. این کارگردان با وجود آثار درخشانش نسبت به دیگر هم‌نسلانش بین تماشاگران ایرانی کمتر شناخته شده است؛ علاوه بر اینکه بخش مهمی از زندگی‌اش در خارج از کشور گذشته و آثارش با کلیشه‌های داستانی فاصله دارند. شاید دلیل مهم دیگری را که موجب کمتر شناخته شدن او شده است باید متوجه دشواری و محدودیت پخش آثار سینمایی تهیه شده برای تلویزیون دانست. بسیاری از آثار او برای تلویزیون ساخته شده و معمولا آثار تلویزیونی برای پخش جهانی محدودیت‌های خاص خودشان را از نظر قوانین کپی رایت دارند که دست و پا گیر می‌شود. با این‌ همه منتقدان و فیلم‌سازان مطرح قدر آثار او را می‌دانند. ابوالفضل جلیلی، کارگردان سینما و سازنده فیلم «گال» درباره شهیدثالث گفته است: وقتی فیلم «طبیعت بی‌جان» را دیدم خیلی از فیلم‌برداری و رنگ آن خوشم آمد. این فیلم مرا به جهان دیگری برد. جهانی که برای من متفاوت و ناب بود و این دنیای ناب همواره با من ماند. یک بار زمانی که شهیدثالث در بین ما بود سفری به پاریس داشتم. در این سفر محمدحقیقت با من همراه بود، او از سهراب شهیدثالث حرف می‌زد. به محمد گفتم ببینم من فرانک فرانسه زیاد دارم دلم می‌خواهد به جای خورد و خرید با این فرانک‌ها به شهیدثالث زنگ بزنم. فرانک اول دست محمد حقیقت بود، قبل از اینکه فرانک بیندازد گفتم صبرکن فکر کنم که چه می‌خواهم بگویم. خلاصه اینکه فرانک اول را انداخت بعد از چند بوق مردی تلفن را برداشت.

جلیلی ادامه داد: دل تو دلم نبود آقایی گوشی را برداشت. گفتم آقای شهیدثالث، من ابوالفضل جلیلی فیلم‌ساز... هنوز حرفم را کامل نکرده بودم که شهیدثالث با یک انرژی خوب و به‌یادماندنی از من تعریف کرد و گفت که شما امید آینده سینمای ایران هستید. این فیلم‌ساز تا جایی که می‌توانست پشت تلفن به من امید و انگیزه داد و از آینده‌ای که برای سینمای ایران باید می‌ساختیم، گفت. در طول صحبت با او به فرانک‌هایی نگاه می‌کردم که درحال تمام شدن بود و من هنوز حرفم را به شهیدثالث نگفته بودم. با ذوق زدگی به او گفتم که آقای شهیدثالث آخرین فرانک من درحال تمام شدن است و می‌خواستم بگم عاشقتون هستم و بعد ارتباط ما قطع شد.

این مطلب برایم مفید است
بلی
1 نفر این پست را پسندیده اند