من خیابان و شب و ویراژ می خواهم بیا


من خیابان و شب و ویراژ می خواهم بیا

من خیابان و شب و ویراژ می خواهم بیا انتهای شب کمی ماساژ میخواهم بیا خلوتی را از برای بوسه هایی داغ داغ گر شده در کنج یک گاراژ می خواهم بیا من دگر درگیر این دنیای بی خود نیستم همرهی شاعر:آرمان داوری

من خیابان و شب و ویراژ می خواهم بیا
انتهای شب کمی ماساژ میخواهم بیا

خلوتی را از برای بوسه هایی داغ داغ
گر شده در کنج یک گاراژ می خواهم بیا

من دگر درگیر این دنیای بی خود نیستم
همرهی وارسته از متراژ می خواهم بیا

گوشه ای زیبا و رویایی و آرام و به دور
از هیاهوهای هر پاساژ می خواهم بیا

در زمینی پر ز یخ در این هوای گرم گرم
با تو امشب رقص پاتیناژ می خواهم بیا

من رهایی تو را از این خرافات کثیف
بند کفشت را بر این شوفاژ می خواهم بیا

جان من امشب بیا و چشم هایت را نبند
کوری چشم تو را با تاژ می خواهم بیا

خسته ام من خسته ازبس امرونهیم کرده اند
آن که امیدم کند پمپاژ می خواهم بیا

کل تنظیمات من انگار بر هم ریخته
امشب از دستان تو رگلاژ می خواهم بیا

من هزاران قطعه گشتم زیر بار زندگی
زین سبب من زود تر مونتاژ می خواهم بیا


من دگر روشن نخواهم گشت با برق ضعیف
ظاهرا یک برق پر ولتاژ می خواهم بیا

جان من دیگر مترس از شعر های سرخ من
من کتاب شعر پر تیراژ می خواهم بیا

شعر: آرمان داوری
۳۱ خرداد ۱۳۹۹

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال حافظ روزانه جمعه 31 فروردین 1403 با معنی و تفسیر دقیق