رپرتاژ آگهی؛ دانلود رایگان کتاب ای کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم (صوتی و PDF)


رپرتاژ آگهی؛ دانلود رایگان کتاب ای کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم (صوتی و PDF)

کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم؛ نویسنده : تینا سیلیگ؛ ترجمه : لقمان ابراهیمی؛ 121 صفحه؛ تایپ شده با...

دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

نویسنده : تینا سیلیگ

ترجمه : لقمان ابراهیمی

121 صفحه

تایپ شده با کیفیت بالا:

رپرتاژ آگهی؛ دانلود رایگان کتاب ای کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم (صوتی و PDF)


کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

یکی بخر دوتا ببر

بخشی از متن کتاب:


اگر به شما پنج دلار پول بدهند به شما بگویند، برای خرج کردن آن فقط دو ساعت وقت دارید چکار میکنید؟ من یک بار این کار را با دانشجویان در دانشگاه آکسفورد انجام دادم. آنها را به چهارده گروه تقسیم کردم و به هر گروه پاکتی حاوی پنج دلار دادم. به آنها یادآوری کردم که این اولین سرمایه آنهاست و وقت زیادی به آنها دادم تا برای آن تصمیم گیری و برنامه ریزی کنند. اما بعد از باز کردن پاکت تنها دو ساعت وقت دارند که آن را برای کسب درآمد خرج کنند. آنها از روز چهارشنبه تا روز یکشنبه یعنی بمدت پنج روز وقت داشتند که این کار را انجام دهند در روز یکشنبه باید هر گروه با ارسال اسلاید، کارهایی را که انجام داده توضیح بدهد.
این تمرین، به آنها یاد داد که فرصتها را شناسایی کنند، فرضیه ها را به چالش بکشند ذهن خلاق خود را برای استفاده از کمترین امکانات و منابع بکار بیندازند. اگر شما بجای آنها بودید، چکار میکردید؟ وقتی این سوال را در یکی از سخنرانی ها از شخصی پرسیدم، او پاسخ داد با آن بلیط بخت آزمایی میخرم. اما همه حضار به پاسخ آن فرد خندیدند. اما افرادی که اینگونه فکر میکنند، افرادی هستند که دوست ندارند هیچ تلاشی برای آینده بکنند و با این حال همیشه در آسایش باشند.
بعضی افراد هم نظرشان این است که با این پنج دلار فروشگاه بزنند و کسب درآمد بکنند. اما این گزینه مخصوص افرادی است که دوست دارند فقط درآمد برای صرف زندگی داشته باشند و به همین آب باریکه قناعت میکنند.


اما بیشتر دانشجویان من از استانداردهای برجسته ای برخوردار بودند با بهترین پیش فرض ها و کامل ترین پیش بینی برای آینده پیش من آمدند و در نهایت با دسترسی به دنیایی از امکانات بزرگترین دستاورد ها را خلق کردند.


حتمأ این سوال را میپرسید، که چگونه آنها این کار را کردند؟ به شما خواهم گفت. گروهی که بعدا بیشترین پول را بدست آورد، از آن پنج دلار سرمایه اولیه که داده بودم، استفاده نکرد. آنها با خود گفته بودند، استفاده از این سرمایه کم ، نحوه برخورد با مسائل را محدود میکند. به همین دلیل از خود پرسیده بودند: چگونه میشود با دست خالی و با کمترین سرمایه ، پول درآورد؟


من در اولین جلسه به آنها یادآوری کرده بودم که این ذهن است که باید اطلاعات و آگاهی های کافی برای گسترش دادن سرمایه ، داشته باشد تا بتواند آنچه را خواسته انسان است فراهم کند. به همین دلیل با توجه به توصیه من ، آنها ابتدا ذهن خود را از پیش فرض ها و الگوهای قدیمی و بازدارنده که از اول در وجود خودشان بوده ،آزاد کردند؛ سپس با توجه به استعداد و افکار خلاقانه به بررسی موضوع پرداختند .
گروهی که در کارشان موفق شده بودند، بعد از شناسایی و رفع موانع توانستند بیش از 600 دلار درآمد کسب کنند و میانگین سود آنها با توجه به اولین سرمایه ای که در دست داشتند،4000 درصد شده بود؛ در حالی که بقیه افراد اینطور نبودند.
آیا میدانید راز موفقیت آنها چه بود؟ پاسخ این است که آنها از قوه تفکر خلاقانه خود استفاده کرده بودند. آنها توانسته بودند، ایده های جدیدی را پیدا کنند و کارهای بزرگ انجام دهند. برای مثال ، یکی از آن گروهها، به سراغ افرادی رفته بودند که در روزهای تعطیل برای خرید غذا در صف طولانی رستوران ها می ماندند تا نوبت میز آنها بشود و آنها را پیدا کردند. بعد از این کار، گروه را به افراد دو نفره تقسیم کرده بودند و این افراد در رستوران ها در صف می ایستادند و وقتی نوبت به آنها میرسید ، نوبت خود را با قیمت بیست دلار به افرادی که از صف ایستادن خسته شده بودند ، میفروختند.
این گروه، در پایان روز نتیجه خوبی بدست آورده بودند، اول اینکه، متوجه شده بودند، که دخترهای گروه برای فروختن بلیط خود حرفه ای تر هستند؛ بنابراین در شیوه کارشان تجدید نظر کرده بودند. قرار بر این شد، که پسرها در تمام شهر در رستوران های مختلف نوبت رزرو کنند و دخترها هم این نوبت را به مشتری های خسته شده از صف بفروشند.


دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم آنها همچنین، متوجه شده بودند که این کار در رستوران هایی که برای اطلاع رسانی از دستگاه پیجر استفاده میکنند، پر بازده تر است. آنها تصمیم گرفتند ، پیجرهایی را که نوبت شان فرا رسیده با پیجرهایی که در دست مشتری ها بودند، عوض کنند. این کار از دو جهت عالی بود؛ اول اینکه مشتریان در ازای خرید نوبت، ابزاری ملموس بدست می آوردند و دوم اینکه افراد گروه پیجرهایی را که با مشتری عوض کرده بودن موقع رسیدن به نوبت شان ، به افراد بعدی میفروختند.
و اما درباره گروه دوم، این گروه راه ساده تری را انتخاب کرده بودند. آن

ها یک دکه در جلوی در ورودی دانشگاه اجاره کردند؛ به هر دوچرخه سواری که از آنجا عبور میکرد پیشنهاد میکردند که باد دوچرخه آنها را رایگان کنترل کنند و اگر میدیدند دوچرخه به باد بیشتری نیاز دارد از آنها یک دلار میگرفتند تا آن را باد بزنند. در اولین روز کار آنها فکر کردند که ممکن است این کار یک سوءاستفاده از آنها باشد. زیرا برای دانشجویانی که باد دوچرخه شان کم بود، خیلی دشوار بود که به نزدیکترین پمپ بنزین بروند تا آن را باد کنند.


اما بعد از چند سرویس دهی به دانشجویان، آنها متوجه شدند که این کارشان باعث خشنودی و رضایت همه است. اگرچه تنظیم باد دوچرخه در پمپ بنزین رایگان بود ولی برای آنها خرج کردن یک دلار بهتر از رفتن تا پمپ بنزین بود. بعد از چند ساعت اعضای این گروه تصمیم گرفتند به جای گرفتن یک دلار از دوچرخه سواران، میزان دستمزد را به خود مشتری ها بسپارند. با این ابتکار درامد آنها بسیار بالا رفت. زیرا عدم تعیین مبلغ خاص، فروتن بودن آنها را به مشتری ثابت میکرد و آنها را بخشنده تر از آن که باید باشند میکرد.
دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم این دو گروه تجربه های بسیار با ارزشی را کسب کردند بازخورد های مشتریان و تغییرات ایده های ان ها، درآمد آنها را چند برابر کرده بود. این اعضای دو گروه، نه تنها توانسته بودند با سرمایه کم چندصد دلار سود ببرند بلکه کارهای خلاقانه آنها بشدت روی همکلاسی های ان ها تأثیر گذاشته بود.
گروهی که پنج دلار را به ششصد دلار تبدیل کرده بود و بیشترین سرمایه را بین همه گروه ها بدست آورده بود، سرمایه اولیه را از زاویه ای متفاوت مشاهده کرده بود. آنها بجای استفاده از پنج دلار اولیه و آن زمان دو ساعته، سه دقیقه ای را که قرار بود نتیجه کار خود را به استاد و بقیه نشان بدهند را مورد استفاده قرار دادند.
آنها تصمیم گرفتند، این سه دقیقه مهم را به دانشجویان و شرکتهایی که قرار بود دانشجویان را استخدام کنند، بفروشند. به همین دلیل، یک فیلم تبلیغاتی سه دقیقه ای برای نمایندگان آن شرکت تهیه کردند و در طول مدتی که قرار بود گروه ها نتیجه کارشان را توضیح دهند، آن را به نمایش گذاشتند. این فکر بزرگ به ذهن بقیه گروه ها خطور نکرده بود.


و اما یازده گروه دیگر، برنامه های هوشمندانه دیگری را بکار بردند. مانند راه اندازی عکاسی برای مراسم ها، فروش نقشه هایی که در محل رستوران ها در آن با ماژیک مشخص شده بود. این نقشه برای کسانی که به دیدن فرزندان دانشجویشان به شهر می آمدند خوب بود. حتی یکی از گروه ها چتر زیادی خرید تا وقتی هوا بارانی است، آنها را به مردم سانفرانسیسکو بفروشد. اما متاسفانه تمام روزهای هفته ، بارانی نیامده بود و چتر ها در دستشان مانده بود. گروهی دکه فروش آبمیوه، گروهی دیگر در جایی متروکه ، یک کارواش راه انداخته بود . اما درآمد خیلی کمی داشتند.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم
من "تمرین پنج دلاری" را یک موفقیت آموزشی شمردم. با آن به دانشجویانم آموختم که همه چیز را از منظر نوآوری و ابتکار ببینند. از بعضی جهات هم به خواسته ام نرسیدم. من نتوانستم به آنها بفهمانم که کارآفرینی فقط با سود مالی ارزیابی نمیشود.
بنابراین در تمرینات بعدی ام جنبه مالی را حذف کردم. اینبار بجای پنج دلار ، در هر پاکت ده گیره کاغذی گذاشتم و به دانشجویان گفتم چهار ساعت فرصت دارید که با آن ابتکاری انجام دهید. حتما میخواهید بپرسید چطور این ایده خلاقانه به ذهنم رسید. من این را از کتابی که مک دونالد درباره زندگی اش نوشته بود ، یاد گرفتم.
کایل مک دونالد در زندگی اش همین کار را کرده بود و ابتکارش را با گیره کاغذی آغاز کرده بود و او آنقدر با آن کارآفرینی کرده بود که توانسته بود بالاخره به هدفش که خرید یک خانه بزرگ بود ، برسد. دیدگاه متفاوت او موانع را از جلوی پایش برداشته بود و او را به هدفش رسانده بود. مک دونالد برای ادامه کسب موفقیتش سایتی را برای فروش ایده هایش طراحی کرده بود.


او در این سایت ،در ابتدا گیره کاغذی را برای کسب درآمد بکار برده بود، دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم سپس آن را با خودکار و خودکار را با دستگیره و در مرحله آخر دستگیره را با اجاق گاز عوض کرده بود. با انجام این روند ، قیمت اقلام بالا رفته بود و او توانسته بود ظرف یک سال خانه مورد علاقه اش را که همیشه در رویایش بود خریداری کند.
من هم با دادن گیره کاغذی به دانشجویان ، احساس کردم فردی بخشنده هستم. آنها تمرین را در روز پنج شنبه شروع کردند و قرار شد سه شنبه نتایج را اعلام کنند. سه شنبه بسیار نگران بودم؛ میترسیدم برنامه هایم غلط از آب در بیاید و سرافکنده شوم.
هرکدام از گروه ها ، به آن گیره های کاغذی با چشم اندازی متفاوت نگاه کرده بودند برایش برنامه هایی جداگانه چیده بودند. یکی از گروه ها، گیره کاغذی را پول تصور کرده بودند و تا میتوانستند گیره های کاغذی بیشت

ری جمع اوری کرده بودند. دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم
گروه دیگری با آن گیره های کاغذی نقشه شکستن رکورد بلندترین زنجیره گیره کاغذی را برنامه ریزی کرده بودند. آنها برای عملی کردن این کارشان همه دوستان و هم اتاقی هایشان را جمع کرده بودند و از آنها خواسته بودند تا برای متصل کردن گیره های کاغذی به همدیگر به آنها کمک کنند. بنابراین تمام بچه ها برای انجام این ایده خارق العاده به یاری این گروه آمده بودند و تصمیم گرفته بودند به هر قیمتی شده رکورد طولانی ترین زنجیره گیره های کاغذی را ثبت کنند. آنها موفق به شکستن رکورد نشده بودند، ولی با انجام این پروژه نیروی محرکه عظیمی در آنها بوجود آمده بود.


یکی دیگر از گروه ها ایده ای را ارائه داده بودند که موجب سرگرمی عده ای و همچنین خشم عده ای دیگر شده بود. این گروه یک برنامه تلویزیونی را بنام پسران بد ، در معرض نمایش گذاشته بودند، این پسران بد در فیلم نشان داده بودند که میشود با استفاده از گیره های کاغذی، قفل درها یا اتاقها را باز و چیزهایی از قبیل موبایل و عینک آفتابی و کامپیوتر یا چیزهای دیگری را به سرقت برد. این کار برای من خوشایند نیامد و مرا بهم ریخت.
وقتی اعضای گروه ناراحتی مرا دیدند، اعتراف کردند که فقط قصد شوخی داشتند و فیلم دیگری را به نمایش گذاشتند. آنها چند گیره کاغذی را با تابلویی تعویض کرده بودند که در آن تابلو نوشته بود :" مینی فروشگاه دانشجویان آکسفورد :یکی بخر، دوتا ببر."سپس آن را بالای دکه ای کوچک که در کنار یک مرکز خرید بزرگی قرار داشت، آویزان کرده بودند.
مراجعه کنندگان زیادی به سراغشان میرفتند. آنها کیسه های خرید مشتری ها را حمل میکردند و یا ضایعات قابل بازیافت یک فروشگاه را جمع آوری میکردند. در آخرین روز یک جلسه مشاوره برای خانومی برای پیشرفت کسب و کارش توانسته بودند، برای حق مشاوره سه دستگاه مانیتور کامپیوتر، از او پاداش بگیرند.
در تمام سالهای تدریسم، به دانشجویانم تمرینات مشابهی دادم و در تمرینات از گیره کاغذی و بعد کاغذهای برچسب دار و نوارهای پلاستیکی و بطری های آب استفاده کردم. نتایج این تمرینات برای من و دیگران بسیار حیرت انگیز و هیجان آور بود. بدلیل اینکه آنها در مدت زمان بسیار کم و با چیزهای ناچیز، ابتکارهای غیر منتظره ای ایجاد کردند.
برای مثال، یک گروه که کارش را با کاغذ برچسب دار آغاز کرده بود، با تشکیل یک گروه موسیقی آن را به سرانجام رساند. گروهی دیگر با چند عملیات درباره ی جلوگیری از بروز بیماریهای قلبی به مردم اطلاعات داد. یکی از گروه ها هم با تهیه یک آگهی بازرگانی از اتلاف انرژی برقی جلوگیری کردند. آگهی آنها با این عنوان پخش شد: از برق بکش!


در این تمرینات صدها گروه از سراسر جهان شرکت کردند و من آن را بطور گسترده تر با نام "مسابقات نوآوری" در تمام جهان معرفی کردم. در تمام تمریناتم شرکت کنندگان از آن برای دیدگاهی بهتر بهره بردند و آن را در جاهای دیگر نیز بکار بردند.
این آگاهی و اطلاعات جدید، امکانات تازه تری را پیش روی مردم قرار دادو احساس کردند،دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم میتوانند چیزهای جدیدی بیافرینند و تغییرات بزرگی را انجام دهند.
من میخواهم در اینجا برداشت هایمان را از تمرینات مرور بکنم. زیرا این نکات بسیار مهم و با ارزش هستند.
اول اینکه فرصتها حد و مرزی ندارند. کافی است در هرکجا که هستید به اطراف خود نگاهی بیندازیدو مواردی را که نیاز به حل و فصل کردن دارند را پیدا کنید. بعضی هایشان مانند رزرو رستوران یا بادزدن لاستیک دوچرخه خیلی کوچک و جزئی هستند. اما بعضی دیگر مشکلاتی هستند که بسیار بزرگ هستند و همچون ابری سیاه بر سراسر جهان سایه انداخته اند. دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم
یکی از بنیانگذاران شرکت مایکروسیستم، که وینز خوسلا نام دارد، در این زمینه میگوید: هرچه مسئله بزرگ باشد، فرصتی که برای آن قرار داده شده بیشتر است. هیچ کس برای کسی که مشکل را حل نکند، ارزش قائل نمیشود.
دوم اینکه، هر مسئله راه های خارق العاده ای برای حل کردن دارد که به شما این امکان را خواهد داد که با توجه به منابعی که از قبل در دستتان است، آن مشکل را حل کنید.
بخاطر داشته باشید هر فرصت مسئله ای است در لباسی نامعلوم. وقتی مشکلی برای شما پیش می آید ، در واقع فرصتی هم برای حل آن برایتان پیش می آید ؛ اما شما گاهی ندانسته دست رد به سینه آن میزنید. بر این اساس، فرد مبتکر و کارآفرین کسی است که در هر مسئله ای ، در پی فرصتی هم برای حل آن باشد. بعد آن فرد با یافتن راههای خلاقانه از این فرصتها برای تحقق اهدافش استفاده میکند.
مردم اکثرأ با مشکلات خود همانند کلافی سردرگم برخورد میکنند . ذهن این افراد انباشته از ناممکن هاست و فکر میکنند هیچ چیزی امکان پذیر نیست. به همین خاطر است که راه حل های جلوی رویشان را نادیده میگیرند.
سوم اینکه، ما انسانها، مشکلات را از آن چیزی که هست بزرگتر فرض میکنیم.وقتی میتوانی در دوساعت ، ایده ای برای کسب درآمد خلق کنی،افراد زیادی بر حسب افکار منفی ذهن خود از این ایده ها میگذرند و برای کسب درآمد ایده های مشابه و معمولی که سالهاست در ذهن خود ثبت شده است ارائه میدهند.
اینک افراد هرگز به این فکر نمی افتند که افق های تازه ای را بروی دیدگاه های خود بگشایند و درباره مسائل از زاویه های دیگر و متفاوت تری نگاه کنند. از این خبر ندارند که اگر این چشم بندها را از چشمان خود بردارند ، دنیا را با امکانات و فرصتهای بیشتری روبروی خود خواهند دید.
دانشجویان فعال و خلاق من ، این موضوع را متوجه شدند و درک کردند که بی پولی و کمبود وقت هیچ دلیل قابل قبولی نیست و آنها مشکل جلوی رویشان را میتوانند حل کنند.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستمدانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم


تمام تمریناتی که شما در این فصل خواندید، تمریناتی هستند که من در تدریسم در دوره کارآفرینی و خلاقیت دانشجویانم در دانشگاه آکسفورد استفاده میکنم.هدف نهایی من از این دوره ها این است همه متوجه بشوند که مسائل فرصت هایی را برای ابداع راه حلهای خلاقانه در دسترسمان قرار میدهد .دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم من در مرحله اول روی خلاقیت فردی کار میکنم و سپس برای خلاقیت گروهی قدم برمیدارم و در نهایت خلاقیت و نوآوری را در سازمانهای بزرگ مورد توجه خودم قرار میدهم.همچنین دانشجویانم را با مسائل کوچک روبرو میکنم و سپس با چالشهای بزرگتری آنها را آزمایش میکنم. دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم
در میان این کنشها و واکنشها ، نکته های ارزشمندی برای یادگیری قرار دارد. در پایان این تمرینات تمام دانشجویان بر این باور هستند، که هر مشکلی راه حل دارد. در پایان آنقدر خود را با اعتماد بنفس و خلاق میپندارند که میتوانند ناممکن ها را ممکن کنندو به اهدافشان برسند.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم


شاید این را بدانید دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم که دانش آموزان در مدارس،اول به صورت انفرادی مورد ارزیابی قرار میگیرند ونمراتشان روی منحنی برآورد میشود و هرکسی که برنده شد با فرد بازنده در ردیف متضاد قرار میگیرد.اما در ارزیابی سازمانها و شرکتها موضوع تفاوت دارد. از هر شرکت یک فرد انتخاب میشود و همه در مجموعه ای شروع به کار میکنند و هرفردی هدف واحد خودشش را دنبال میکند و موفقیت همه این افراد در آن مجموعه به مفهوم موفقیت تمام این شرکت ها میباشد.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه ورزشی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فوری/ مواضع نظامیان اسرائیل بمباران شد+ جزئیات