مرداب خاموش


مرداب خاموش

منم مرداب خاموشی که مانده دردل صحرا توانم ناتوان گردیده کی راهی شوم دریا میان یک کویر عشق بی حاصل پریشانم که سردرگم شدم دیگرتهی ازحال خودفردا زمانه برده احوالم ، به اعماق فراموشی نگاهم خیرهشاعر:کریم لقمانی

منم مرداب خاموشی که مانده دردل صحرا
توانم ناتوان گردیده کی راهی شوم دریا
میان یک کویر عشق بی حاصل پریشانم
که سردرگم شدم دیگرتهی ازحال خودفردا
زمانه برده احوالم ، به اعماق فراموشی
نگاهم خیره پشت در ، شب وروزم شده رویا
تنم پرگشته ازپیچک ، که راه رفتنم بسته
خیالم خسته گشته، بسکه باخودمیکنم نجوا
دراینجا عاشقی مرده، دلت خالی ازامیدی
به زندانی اسارت رفته ام ، بی جرم وبی معنا
دوچشمانم چنان سوسوکند سلول تنهایی
نه ایمانی گناهت راببخشاید، نه یک فتوا
تعفن کرده این ویرانه دل، کنجی گرفتارم
نمیدانم طناب دار، کجا ،کی میشود برپا
s@rv

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بیوگرافی نسرین جواد زاده زیباترین بازیگر ایرانی / در جذابیت تک است + عکس شوهرش