هیچ


هیچ

ز وَهم وعده ی دوزخ که سر در آوردم تو را به شکل بهشت از هنر در آوردم زمین کجا و هوای دل رمیده کجا چه شد برای چه سر از سفر در آوردم؟ تو نیستی که ببینی من این بریده ز خود خیال  باطل شعرم که پر درشاعر:مجید مبلّغ ناصری

ز وَهم وعده ی دوزخ که سر در آوردم
تو را به شکل بهشت از هنر در آوردم

زمین کجا و هوای دل رمیده کجا
چه شد برای چه سر از سفر در آوردم؟

تو نیستی که ببینی من این بریده ز خود
خیال باطل شعرم که پر در آوردم

سکوت من نه رضایت که بغض سرخ گلوست
به رنگ خون ، غزل از چشم تر در آوردم

چه شد که رفته دو پایش به دام موهایت
دلی که روز شبش از خطر در آوردم !

نشسته ام به امیدی که نام آن هیچ است
ببین به دست خود از خود پدر در آوردم


۲۸مرداد۹۹

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


چهره واقعی بهاره رهنما و الهام پاوه نژاد با پوشش نامتعارف//تولیدی