ای خدا ما چه اسیریم در این دره مرگ
نظری کن که نمیریم در این دره مرگ
ما چنان شاخه ی بشکسته افتاده به خاک
وای اگر پای نگیریم در این دره مرگ
بستر ما همه یک صخره ی آلوده به خاک
همه محتاج حصیریم در این دره مرگ
ماچو یک دسته کبوتر که پر از شادی بود
همه قربانی تیریم در ابن دره مرگ
ما که بودیم زمانی به سر قله فتح
اینک ای دل چه حقیریم در این دره مرگ
در هراسیم ز گرگانه و از حمله ی ببر
خسته از نعره شیریم در این دره مرگ
خسته از بی کسی وتشنگی واین همه راه
خسته از کوه و وکویریم در این دره مرگ
روزی ما فقط این برگ درختان بلوط
همه ما چه فقیریم در این دره مرگ
ظاهرا هیچ مهی بر ندمد از سر کوه
باید این را بپذیریم در این دره مرگ
شعر:آرمان داوری
۲۳ شهریور ۱۳۹۹
از دره مرگ
نظری کن که نمیریم در این دره مرگ
ما چنان شاخه ی بشکسته افتاده به خاک
وای اگر پای نگیریم در این دره مرگ
بستر ما همه یک صخره ی آلوده به خاک
همه محتاج حصیریم در این دره مرگ
ماچو یک دسته کبوتر که پر از شادی بود
همه قربانی تیریم در ابن دره مرگ
ما که بودیم زمانی به سر قله فتح
اینک ای دل چه حقیریم در این دره مرگ
در هراسیم ز گرگانه و از حمله ی ببر
خسته از نعره شیریم در این دره مرگ
خسته از بی کسی وتشنگی واین همه راه
خسته از کوه و وکویریم در این دره مرگ
روزی ما فقط این برگ درختان بلوط
همه ما چه فقیریم در این دره مرگ
ظاهرا هیچ مهی بر ندمد از سر کوه
باید این را بپذیریم در این دره مرگ
شعر:آرمان داوری
۲۳ شهریور ۱۳۹۹
از دره مرگ