مادرزیرچرخ گرسنگی


مادرزیرچرخ گرسنگی

باز باران عشق یاران آتشی آنسوی طوفان میکنددل هراسان روح بی جان میرودهرسوگریزان روح اینجا روح آنجا روح هرجا درمیان آسمانها تن کجا باشد؟ میان بادوباران باز باران برسروروی یتیمان ازمیانشاعر:عبدلرسول بلاغی پور

باز باران
عشق یاران
آتشی آنسوی طوفان
میکنددل هراسان
روح بی جان
میرودهرسوگریزان
روح اینجا
روح آنجا
روح هرجا
درمیان آسمانها
تن کجا باشد؟
میان بادوباران
باز باران
برسروروی یتیمان
ازمیان بام خانه
می‌چکد برفرش خانه
بر میان خانه فردی مسلمان
میرسدآوای قرآن
خانه ای زیبا میان باغ وایوان
درمیان خانه گرمایی فراوان
این طرف یک کلبه ویران ویران
سوزسرمایی فراوان
مادری درحسرت یک تکه ای نان
میرودتاخانه مردمسلمان
زنگ دررامیزند بادست لرزان
پشت درمردمسلمان
شکوه گویان
کیست آنجا؟ ؟
زن پریشان
بازکن در را مسلمان کودکی دارم به خانه زارونالان ازبرای تکه ای نان
سوزوسرماهم امانش رابریده
مردخند
گفت نادان کومسلمان
این صدای یک فریب است
صوت قران بازخواهند
مسلمان
کلا بل لاتکرمون آن الیتیمان
باصدای سوزگریان
کومسلمان؟
باز با ران
مادری اندرخیابان
زیرچرخی سخت نالان
خون میان جو
آب بارا ن شست خون رادرخیابان
پاک شد
گویی که هرگز مادری گریان نبوده

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


آگهی متفاوت درخواست ازدواج در سطح شهر+عکس