تمام نیمکتهای شهر
را به نامت زدم
نیمکتهایی که هیچگاه
ما را کنار هم ندیده اند
روی هر نیمکت
تکه ای از قلبم را
به یادگار گذاشته ام
شاید روزی که
پذیرای تن خسته ات، شدند
در گوشت، نجوا کنند
همه ی رازهای بینمان را
را به نامت زدم
نیمکتهایی که هیچگاه
ما را کنار هم ندیده اند
روی هر نیمکت
تکه ای از قلبم را
به یادگار گذاشته ام
شاید روزی که
پذیرای تن خسته ات، شدند
در گوشت، نجوا کنند
همه ی رازهای بینمان را