تنهـــا خیالِ توست
که همچون
پیچکی دیوانه وار
از هر کوهی میگذرم
آنجا که بودنت تمام نمیشود
تمام خود را
در کوله پشتی از جنس سکوت
میگذارم
چیزی نگو
نمیخواهم
پاهای رفتنم بلرزد
میخواهم در بلندای قله
در معبر آبی رویاها
با خیالت ، قدری
آرام گیرم
که همچون
پیچکی دیوانه وار
از هر کوهی میگذرم
آنجا که بودنت تمام نمیشود
تمام خود را
در کوله پشتی از جنس سکوت
میگذارم
چیزی نگو
نمیخواهم
پاهای رفتنم بلرزد
میخواهم در بلندای قله
در معبر آبی رویاها
با خیالت ، قدری
آرام گیرم