آمدیم، زدیم، بریدیم، رفتیم!


آمدیم، زدیم، بریدیم، رفتیم!

احسان پیربرناش-سردبیر 1) همیشه‌ی خدا از خداحافظی بدم می‌آمد؛ نه آنقدر قوی بودم که بگویم خداحافظ و تمام کنم، نه اگر می‌خواستم سنگ تمام بگذارم،...

احسان پیربرناش-سردبیر
1) همیشه‌ی خدا از خداحافظی بدم می‌آمد؛ نه آنقدر قوی بودم که بگویم خداحافظ و تمام کنم، نه اگر می‌خواستم سنگ تمام بگذارم، واژه‌ها در دهانم می‌چرخید. فکر می‌کردم اگر یاد بگیرم به جای گفتن، بنویسم «خداحافظ»، جدایی راحت‌تر می‌شود اما خیالات بود. هنوز هم سخت است بی‌مروت. چاره‌ای نیست اما باید برویم. نه که ما بی‌عیب و ایراد بودیم، که عیب‌هایمان را اگر بخواهیم یکی یکی بنویسیم، قطار می‌شود و ما را توی یکی از همین کوپه‌ها، بین خروارها ایراد و اشتباه گم می‌کنید. از کرده‌های غلط و ناکرده‌های درست فرار نمی‌کنیم، می‌پذیریم و درس می‌گیریم اما اجازه بدهید دم آخری کمی هم نق بزنیم به جان اینهمه بی‌عدالتی و نبرد نابرابر. زندگی هیچوقت عادلانه نبود، می‌دانیم اما آدمیزاد است دیگر، یک جایی کم می‌آورد و نای راه رفتن هم ندارد، چه برسد به دویدن و جنگیدن. سال‌هاست اسیر میدان جنگی از جنس فقیر و غنی با رسانه‌های دولتی و شبه‌دولتی و رانتی شدیم و منصفانه نیست اگر نگفته برویم. کم آوردیم. از تظاهربه آرامش و روبراهی اوضاع خسته‌ایم. مثل همین حال و احوال‌ امروز همه‌مان، مثل مسافر آخرین قطار مترو، مثل ایران عزیز... خسته‌ایم.
2) سایت بانک ورزش هشت سال پیش، در روزهایی به مراتب آفتابی‌تر، زمانی که هنوز «امید» نفس می‌کشید، تاسیس شد تا یک تریبون انتقادی برای طیف مخاطبان مستقل فوتبال ایران باشد؛ رسانه‌ای که از کسی وام نگیرد و به کسی باج ندهد. عیب و ایراد زیاد داشیم، کجی و کاستی هم همینطور، اما حتی منصف‌ترین دشمنان هم شهادت خواهند داد تا جایی که می‌توانستیم پای این آرمان و عقیده ایستادیم. زیپ جیب‌مان بسته باقی ماند تا زیپ دهان‌مان باز باشد؛ در نتیجه حتی یک نفر از آدم‌های مهم این فوتبال را پیدا نمی‌کنید که در این هشت سال، صابون نقد بانک ورزش به تنش نخورده باشد. سعی کردیم با همه مشکلات بسازیم، اما زیر بلیت و پرچم کسی نرویم؛ گرچه از اول هم می‌دانستیم در عرصه‌ای که عمدتا «بقا» به «وابستگی» گره خورده، کارمان سخت خواهد بود. با این همه تا جایی که می‌شد در رقابت با دولتی‌ها، شبه‌دولتی‌ها و آنان که کسب درآمد از طریق فروش محتوا را عار نمی‌دانند رقابت کردیم. اینجا اما نقطه پایان است. در روزگاری که مشکلات اقتصادی عرصه را بر آحاد مردم تنگ کرده، دیگر تاب و توانی برای هزینه کردن و جان گذاشتن پای یک رسانه خصوصی مستقل باقی نیست؛ رسانه‌ای که برخی مخاطبانش بی‌رحمانه آن را از گزند هیچ تهمت و توهینی در امان نداشتند و تنها میراثش برای گردانندگان، یک خروار ناسزا و یک بغل احضاریه دادگاه بود. ببخشید که زورمان بیشتر از این نبود.
3) اصلا چی شد که به تاسیس بانک ورزش رسیدیم؟ سال 91 بود. مثل آدمیزاد داشتیم کارمان را می‌کردیم و حقوق‌مان را می‌گرفتیم. به ما نگفته بودند سخت است، شاید هم گفتند و ما بس که مشتاق این اتفاق شورانگیز بودیم، نشنیدیم. شوق تاسیس رسانه‌ای که حرف دلمان را بی‌واهمه بزنیم، گوش‌مان را کر کرده بود. زدیم، هم سایت را و هم حرف دلمان را. احضاریه‌های دادسرای رسانه که یکی یکی رسید، به پیشانی‌مان هم زدیم. مثل ماجرای کارت‌های معافیت جعلی سربازی، که پرونده‌ای پروپیمان ساختیم و فکر می‌کردیم کار خوبی کردیم، اما آنقدر ما را بردند و آوردند که به ما نشان بدهند نباید غلط‌ زیادی بکنیم. حرف‌های دیگری هم زدیم. به همه گفتیم زدیم، شما هم بگویید زدند. خوبیت ندارد بعد از اینهمه خستگی حالا از جان مایه بگذاریم برای اثبات این یکی. هر چه باید می‌گفتیم گفتیم اما ناگفته‌های احتمالی را بگذارید به حساب فراموشی و ترس!
4) خلاصه برایتان غر بزنیم، شما اگر پشت نداشته باشید، فقط یکبار ضرر نمی‌کنید، مدام تاوان می‌دهید. ترس از حقوق‌های معوقه، ترس از شکایت، ترس‌ از حضور بی‌پشتوانه در دادگاه، ترس از تعطیلی سایت، ترس از تماس‌های مکرر بزرگترها، که منتظرند دستت به سمت موز برود و چشم غره بروند که «بریم خونه درستت می‌کنم»، ترس از وجود داشتن، ترس از نوشتن بدیهیات، که مثلا فلانی فساد آشکار دارد و شما که می‌دانید، چرا برخوردی نمی‌کنید؟ ترس از نوشتن اینکه چرا با مفسدان اینقدر دوستانه برخورد می‌کنید و با ما خصمانه؟ منگ از اینکه وقتی فسادی را افشا می‌کنیم چرا ما باید در دادگاه‌ها پاسخگو باشیم؟ این ترس‌ها و نگرانی‌های لعنتی تمامی ندارد انگار. گفتم که بدانید نوشتن‌های ما از سر شجاعت نبود، ما ترس‌هایمان را نوشتیم. خب بله، نتیجه‌اش «هم لذتبخش بود و هم دلهره‌آور».
5) شما اگر پشت نداشته باشید، مدام ضرر می‌دهید، مدام طعنه می‌شنوید. یکبار باید با مدعیان تحت حمایت نهادهای دولتی و شبه‌دولتی و همان‌ها که زورشان زیاد است رقابت کنید، یکبار دیگر باید از همان‌ها که با زور پول بیت‌المال و در اختیار گرفتن بهترین امکانات و نیروها از شما پیشی گرفتند سرکوفت بشنوید که چرا فلان رسانه اصلا باید به اندازه ما خبرنگار داشته باشد؟ چرا باید در فلان تورنمنت معتبر شرکت کند؟ چرا اصلا این مستقل‌ها قیافه‌شان اینجوری است؟ شما به بزرگی خودتان ببخشید عباس آقا! اصلاح می‌کنیم، مجددا تشریف بیاورید، بلکه موردپسند باشیم.
6) حرف زیاد است اما حقیقتا حوصله‌اش نیست. می‌رویم که در خلوت به کارهای بدمان فکر کنیم. اگر اوضاع بهتر شد، برمی‌گردیم، حتی اگر همین فردا باشد. اگر نشد هم شما هم چیزی را از دست نمی‌دهید، ما بخت برگشته‌ایم که دوستانی چون شما را از دست می‌دهیم.
7) خیلی‌ها طی این هشت سال آمدند و رفتند و تعداد کمی ماندند، دم رفتگان گرم و سر ماندگان خوش. حلال کنید.
8) انگار هشت سال آزگار است که نخوابیده‌ایم، خسته‌ایم، می‌رویم کمی استراحت کنیم.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه ورزشی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


موضع جدید عربستان در رابطه با توقف تجاوز اسرائیل