عکس و متن تسلیت شهادت امام حسن عسکری 1399 + عکس پروفایل
عکس و متن تسلیت شهادت امام حسن عسکری در اینبخش مجموعه ای از عکس و متن شهادت امام حسن عسکری «ع» را مرور میکنیم. 8 ربیع الاول مصادف اسـت با شهادت امام حسن عسکری «ع» یازدهمین پیشوای شیعیان جهان می باشد. ایشان پسر امام هادی «ع» و هم چنین پدر صاحب الزمان مهدی «عج» می باشند. امام حسن عسکری در طول زندگی خود خدمات بسیار زیادی رابه شیعیان ارائه داده...
عکس و متن تسلیت شهادت امام حسن عسکری
در اینبخش مجموعه ای از عکس و متن شهادت امام حسن عسکری «ع» را مرور میکنیم. 8 ربیع الاول مصادف اسـت با شهادت امام حسن عسکری «ع» یازدهمین پیشوای شیعیان جهان می باشد. ایشان پسر امام هادی «ع» و هم چنین پدر صاحب الزمان مهدی «عج» می باشند. امام حسن عسکری در طول زندگی خود خدمات بسیار زیادی رابه شیعیان ارائه داده اند. در ادامه با مجله پارس ناز همراه باشید.
عکس پروفایل شهادت امام حسن عسکری «ع»
در ایـام جوانـی سیـر گردیـدم ز جـان خود
ز بس بر مـن رسیـد از دشمنان اذیت، مهدیجان
ازآن ترسم کـه بعد از مـن، تـو در تنهایی و غربت
بـه موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدیجان
تـو در ایـام طفلـی بیپـدر گشتـی، عزیزِ دل
مرا شـد در جوانـی پـاره قلب زار، مهدیجان
ازآن میسوزمای نور دو چشم خود، کـه میبینم
تـو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدیجان
غـم تـو بیشتـر باشـد ز غمهــای پـدر، آری
گرچه دیـدهام مـن محنت بسیار، مهدیجان
دست زمانه بار دگر اشتباه کرد
زهری، بهار زندگی ام را تباه کرد
در تار و پود پیکر مـن رخنه کرده بود
تا مغز استخوان، همه ی جا طی راه کرد
آتش کشید باغ امید دل مرا
با خنده، شعلههای خودش را نگاه کرد
مثل کسوف روز دهم، سوز تشنگی
خورشید پر تلألو رویم، سیاه کرد
حال و هوای ملتهب حجرهی مرا
همرنگ سرخی شفق قتلگاه کرد
عکس نوشته شهادت امام حسن عسکری «ع»یازده بار جهان گوشهی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهی باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شـما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا کـه طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار بجای تـو بـه مشهد رفتم
بپذیرش بـه خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تـو و جام پر از خون آبه
ماجرائی اسـت کـه در ایل تـو چندان کم نیست
ساقیا مـا همه ی از برکت جامت مستیم
یازده مرتبه از بردن نامت مستیم
انچه از دست تـو جاری ست شرابی ست طهور
شکر در سایهی الطاف “امامت” مستیم
محو در روشنی گنبد زردت مثل
یاکریمان نشسته سر بامت مستیم
” نَحنُ کَهفُ لِمَنِ التَجَاَ اِلَینا “ گفتی
عمری از لذت فحوای کلامت مستیم
دیگر توانی در بین پیکرت نیست
آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست
نفرین بـه این زهری کـه آبت کرد این طور
در بسترت انگار جسم لاغرت نیست
دختر نداری تا پرستار تـو باشد
جان می دهی و هیچکس دور و برت نیست
این روزها داری دلی پر از سقیفه
در گوش تـو جز نالههای مادرت نیست
مثل حسن پیری چـه زود آمد سراغت
این روزگار بی مروت یاورت نیست
دور از میهن در سامرا خیلی غریبی
آقا ولیکن قاتل تـو همسرت نیست
لب تشنهای، لب تشنهای، لب تشنه،
اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست
شر فتاده بـه جان تـو یا اباالمهدی
ربوده تاب و توان تـو یااباالمهدی
مگر! کـه بغض عدو بر سرت چـه آورده؟
چکیده خون ز دهان تـو یا اباالمهدی
چـه کرده تب؟ کـه چنین گونه لکنت افتاده
میان طرز بیان تـو یا اباالمهدی
شبیه مادرت افتادهای تـو در بستر
شکسته دل ز فغان تـو یا اباالمهدی
زحال زار شـما میوهی دلت آقا
نشسته دل نگران تـو یا اباالمهدی