ممنوع است!


ممنوع است!

بد ترین فاجعه لبخندِ پُر از بُغض که نیست، گریه ای هست که که باریدنِ آن ممنوع است... بد شگون قمریِ این باغِ خزان دیده ی ما داد می زد :که تو را غیرِ خزان ممنوع است شب در این وادیِ سرما زده جا خوششاعر:احمد رحیمی(مرودشت)

بد ترین فاجعه لبخندِ پُر از بُغض که نیست،
گریه ای هست که که باریدنِ آن ممنوع است...
بد شگون قمریِ این باغِ خزان دیده ی ما
داد می زد :که تو را غیرِ خزان ممنوع است
شب در این وادیِ سرما زده جا خوش کرده
تاج ها چون یخی اند، آبِ روان ممنوع است
پیرمردی که درونِ دلِ ویرانه ی ماست
می زند جیغ :دلِ شاد و جوان ممنوع است
آه از کینه ی چرخِ نفس آلوده به خون،
_غیرِ خون هر چه شد آغشته به نان ممنوع است _...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


کلمات پانتومیم | 350 سوژه سخت ،راحت ،خنده دار +150ضرب المثل