بچم، بخم بزن، بخوان: سماع کهنه، نو کن!
به داس ماه چنبری، قصیل شب، درو کن!
سماع کهنه، شاعری که پیر شد، بیات است،
نوند شعله، سرکشی نمی کند، بخو کن!
بیا بیا، تنور ما برشته تر شد از نان!
تو گُرگُری تر از همه، علم بزن، الو کن!
سماع کهنه تازه شد همین که خنده کردی،
به قاه قاه می رسی، سر مرا گرو کن!
اگر طنین خنده ات زمانه را نلرزاند،
من دروغ گفته را میان خلق هو کن!
به قاه قاه می رسی، بس است ریسه رفتی!
به روی داربست من بخواب و یاد مو کن!