ساعت اوج لمس ماهور است، نیمه ی شب... سه تار را بردار
از میانِ تب غزلهایت مصرع بیقرار را بردار
اندکی با من و خودت لج کن، یک تنه رو به کوچه ی پاییز
از کت و کول خسته ی شاعر، حجم سنگین بار را بردار
منزوی شو به گوشه ای دلکش با خیالات مبهم و کهنه
با خودت، میروی نبر از یاد، غصه ی انتظار را بردار
پیک بوسه به چاشنی امید، در هم آمیز و خود فریبی کن
از لب سرخ نازنین دلبر، هی شراب انار را بردار
شاید امشب کنار پنجره ماه، گیسوانش شود پریشان تر
سهم خود را بگیر از آیینه، لکه های غبار را بردار
مثل عصیان دوره ی تشویش، من به احیای عشق مجبورم
ای دل من خرابتر که شدی، نیمه ی شب سه تار را بردار
۳آذر۹۹
از میانِ تب غزلهایت مصرع بیقرار را بردار
اندکی با من و خودت لج کن، یک تنه رو به کوچه ی پاییز
از کت و کول خسته ی شاعر، حجم سنگین بار را بردار
منزوی شو به گوشه ای دلکش با خیالات مبهم و کهنه
با خودت، میروی نبر از یاد، غصه ی انتظار را بردار
پیک بوسه به چاشنی امید، در هم آمیز و خود فریبی کن
از لب سرخ نازنین دلبر، هی شراب انار را بردار
شاید امشب کنار پنجره ماه، گیسوانش شود پریشان تر
سهم خود را بگیر از آیینه، لکه های غبار را بردار
مثل عصیان دوره ی تشویش، من به احیای عشق مجبورم
ای دل من خرابتر که شدی، نیمه ی شب سه تار را بردار
۳آذر۹۹