مشرق امید و حیات


مشرق امید و حیات

وقتی که سیل حادثه ها وقتی که موج دغدغه ها کوبید و خرد کرد و شکست و خراب کرد دیواره های زندگی مرده مرا آن آفتاب پاک تو بودی که ناگهان از مشرق امید و حیات تابید و سرزد و به تنم جان تازه داد اینشاعر:امیرحسین اصفهانی کن

وقتی که سیل حادثه ها
وقتی که موج دغدغه ها
کوبید و خرد کرد و شکست و خراب کرد
دیواره های زندگی مرده مرا
آن آفتاب پاک تو بودی که ناگهان
از مشرق امید و حیات
تابید و سرزد و به تنم جان تازه داد
این نام را "امیرحسین"ی که چند سال
از یاد برده بودم و با من غریبه بود
نام و نشان و معنی و عنوان تازه داد
ای ناخدای کشتی در گل نشسته ام
ای مرهم دل تک و تنها و خسته ام
معنا شدم کنار تو از نو، از ابتدا
وقتی رسیده بود مسیرم به انتها
وقتی به جرم عاشقی و عشق و خواستن
محکوم کرده بود مرا سرنوشت شوم
این قاضی پلید به بی عشق زیستن
عشق تو بود ناجی من زین تباهی ام
عشق تو گشت مدعی بی گناهی ام
روشن ترین نشانه عشق است شعر من
مانند معجزه که نشان نبوت است...

پانوشت: گاهی حضور برخی افراد در زندگی ما مسیر زندگی ما را تغییر می دهد.زمانی که در سراشیبی سقوط قرار گرفته ایم، زمانی که هیچ کورسوی امیدی وجود ندارد، گویی خداوند اشخاصی را در مسیر ما قرار می دهد که با کمک
آنها زندگی خود را از نو بسازیم. این اتفاقی بود که برای من هم رخ داد.سرایش این نیمایی کوتاه را مدیون دوستی قدیمی و دلسوز هستم که اتفاقا مخاطب خاص این شعر خود اوست.دوستی که تاثیرش را در زندگیم هرگز فراموش نخواهم کرد.استاد فیده بانوان کشور سرکار خانم هانیه خلجی که البته با اجازه ایشان این شعر منتشر گردیده است.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


کنایه معاون رئیسی به ادعای یک رسانه عربی