جز نام تو مرا یادی نیست
آلزایمرگرفته ام خیالی نیست
همه جا وحشت غم
دلها سوخته .
یادها گسسته از هم
چشمهای نگران را قراری نیست
قلب ها شکسته درهم
جام جهان نما رنگ خون
عقلها همه در دشت جنون
پرستوی وفا راآشیانی نیست
غمزده ابر گران
بارش ها بی امان
در سرمای آدمکش
مردمان را سر پناهی نیست
از ما..هست که بر ماست
فریاد از ما بر نخواهد خواست
بغض در گلوگیر کرده
فریادها جز ناله و آهی نیست
شب میگردم و شبگردم
در پی نان و سردردم
گرچه سفره ام خالیست
مرا یارب با تو کاری نیست!!
آلزایمرگرفته ام خیالی نیست
همه جا وحشت غم
دلها سوخته .
یادها گسسته از هم
چشمهای نگران را قراری نیست
قلب ها شکسته درهم
جام جهان نما رنگ خون
عقلها همه در دشت جنون
پرستوی وفا راآشیانی نیست
غمزده ابر گران
بارش ها بی امان
در سرمای آدمکش
مردمان را سر پناهی نیست
از ما..هست که بر ماست
فریاد از ما بر نخواهد خواست
بغض در گلوگیر کرده
فریادها جز ناله و آهی نیست
شب میگردم و شبگردم
در پی نان و سردردم
گرچه سفره ام خالیست
مرا یارب با تو کاری نیست!!