قصه با غین


قصه با غین

به سیاهی شب های طولانی زمستان به درازای شب یلدا به موهای سپید دانه دانه ات به هر آنچه در باورت نهفته به خدایی که در این نزدیکیست و آنگاه که احمد شاملو گفت به بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست گرشاعر:بهار فلاح پور

به سیاهی شب های طولانی زمستان
به درازای شب یلدا
به موهای سپید دانه دانه ات
به هر آنچه در باورت نهفته
به خدایی که در این نزدیکیست
و آنگاه که احمد شاملو گفت
به بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست
گر نگیری به تنت دستم را
روح سردو بی جانِ تنم در همان کوچه بن بست بپرد
بپرد تا که نبیند هرگز ناملایمتی ها را
شاید آسمان رحمی کرد
به غم این شب ها
بدمد بر این روح
روح خسته
روح سرگردانِ خیال با تو
بکند قبرش را میان ابرها
پشت کند به زمین
به هر آنچه درد داشت
به او
به تمام رنج ها
نبیند دیگر
و سرانجام این قصه با غین
روح خسته توانش تاب شد
قبرش را بغل کرد و خوابید
رو به خدا
پشت به زمین
و فقط خدا دید و ابر دید و ماه دید

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن دیکته شب کلاس دوم ابتدایی برای همه درس ها