جانمازم بوی ِ خون می داد ، رفتم شستمش
بختِ من هر لحظه،سگ میزاد،رفتم شستمش
دردِ دل، با باد کردم ، دیدم از بختِ بدم
رویِ دستم ، باد کرده ، باد ، رفتم شستمش
خواستم ، از درد ، سر در کوه بگذارم شبی
کوه بود و ناله ی فرهاد ، رفتم شستمش
کوچه هایِ شهر را گشتم به دنبالِ سکوت
گوش هایم پْر شد از فریاد ، رفتم شستمش
اشک را از چشم ِ دریا پاک کردم ، ناگهان
قطره ای بر دامنم افتاد ، رفتم شستمش
یک نفر دائم میانِ حرف هایم می پرید
می گرفت از حرف ِ من ایراد، رفتم شستمش
داشت، هی پر می شد از سرمایِ بهمن دفترم
بی محابا ، از همان خرداد، رفتم شستمش
بختِ من هر لحظه،سگ میزاد،رفتم شستمش
دردِ دل، با باد کردم ، دیدم از بختِ بدم
رویِ دستم ، باد کرده ، باد ، رفتم شستمش
خواستم ، از درد ، سر در کوه بگذارم شبی
کوه بود و ناله ی فرهاد ، رفتم شستمش
کوچه هایِ شهر را گشتم به دنبالِ سکوت
گوش هایم پْر شد از فریاد ، رفتم شستمش
اشک را از چشم ِ دریا پاک کردم ، ناگهان
قطره ای بر دامنم افتاد ، رفتم شستمش
یک نفر دائم میانِ حرف هایم می پرید
می گرفت از حرف ِ من ایراد، رفتم شستمش
داشت، هی پر می شد از سرمایِ بهمن دفترم
بی محابا ، از همان خرداد، رفتم شستمش