رفتم شستمش


رفتم شستمش

جانمازم  بوی ِ خون  می داد ، رفتم  شستمش بختِ من هر لحظه،سگ میزاد،رفتم شستمش دردِ  دل،  با  باد  کردم  ، دیدم  از  بختِ  بدم  رویِ   دستم ، باد  کرده ، باد ، رفتم شستمش خواستم ،  از  درد ، شاعر:حسین نظریان(غریب دلفانی)

جانمازم بوی ِ خون می داد ، رفتم شستمش
بختِ من هر لحظه،سگ میزاد،رفتم شستمش

دردِ دل، با باد کردم ، دیدم از بختِ بدم
رویِ دستم ، باد کرده ، باد ، رفتم شستمش

خواستم ، از درد ، سر در کوه بگذارم شبی
کوه بود و ناله ی فرهاد ، رفتم شستمش

کوچه هایِ شهر را گشتم به دنبالِ سکوت
گوش هایم پْر شد از فریاد ، رفتم شستمش

اشک را از چشم ِ دریا پاک کردم ، ناگهان
قطره ای بر دامنم افتاد ، رفتم شستمش

یک نفر دائم میانِ حرف هایم می پرید
می گرفت از حرف ِ من ایراد، رفتم شستمش

داشت، هی پر می شد از سرمایِ بهمن دفترم
بی محابا ، از همان خرداد، رفتم شستمش


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


کلمات پانتومیم | 350 سوژه سخت ،راحت ،خنده دار +150ضرب المثل