یلدا


یلدا

یلدا گذشته است اما هنوز هم چیزی ز حجم بی‌نهایت شب کم نمی‌شود این جام ها مدام تهی می‌شود ولی پاشویه‌ی تب پلید غم نمی‌شود ای روز‌های مانده در انتظار هجر ای بغض های مانده در انتظار اشک تاشاعر:موژان مجید

یلدا گذشته است
اما هنوز هم
چیزی ز حجم بی‌نهایت شب کم نمی‌شود
این جام ها مدام تهی می‌شود ولی
پاشویه‌ی تب پلید غم نمی‌شود

ای روز‌های مانده در انتظار هجر
ای بغض های مانده در انتظار اشک
تا کی توان به ساحت خورشید خیره ماند؟
تا کی توان از انهدام خویش برنگشت؟
من خیره مانده به گیسوی غرق طلوع تو
می‌گویمت با این زبان که دوست دارمت
می‌پرسمت با این زبان هر لحظه، هر نگاه
ای روشن امید که با من دویده‌ای
ای سایه‌ی سپید که از من بریده‌ای
آیا میان جنبش بی‌وقفه ات هنوز
چشمی چنین عطشان چشم خویش دیده‌ای؟

متروک مثل شهر‌ها پس از انقراض ما
دیری است جز من و تو کس این جا مقیم نیست
دیری است خسته ام ولی شب، به سان تو
با عاشقان دلشکسته رحیم نیست
پیش از فرو شدن به عمق نعیم خواب
سر می‌زند فکرم به یک درخت
آن جا، میان برف
می‌گویمش با آخرین صدا
ای کاش بارش مهیب تخطئه بر شاخه های تو
انگشت‌های سرد امیدت را نمی‌شکاند
می‌گویمش و فرو می‌روم به خواب

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پنج عضو استان قم به باشگاه رویش استعدادهای برتر ادبی "قاف" راه یافتند