شعله افروخت اگر . . .


شعله افروخت اگر . . .

ای خوش آنکس که به کارش نبُوَد کارِکسی گر که خیری نرساند، نشود باعث آزارِ کسی اثری باید ، اگرهست درونِ صدفی مروارید نتوان چون هُنرخویش عیان کرد زآثارِکسی آن بُوَد نیک که جایت بشناسی و تاملشاعر:پژند محرر صفایی

ای خوش آنکس که به کارش نبُوَد کارِکسی
گر که خیری نرساند، نشود باعث آزارِ کسی

اثری باید ، اگرهست درونِ صدفی مروارید
نتوان چون هُنرخویش عیان کرد زآثارِکسی

آن بُوَد نیک که جایت بشناسی و تامل بکنی
پادشاهی نتوان کرد یقین، بر سرِ دربارِکسی

جای هر خاطره جز،خانه ی دل جایی نیست
یادگاری چه نویسی بخطا بر سر دیوارِکسی

گفت روزی بمن آن شوخ به شوخی سخنی
که مثالش نتوان دید ز معنا، به گفتارِ کسی

نبُوَد در دو جهان ، عاقبتِ کار بجز رسوایی
بهرِ هرکس که تقلید کند شیوه و رفتار کسی

نکته ای هست بیادم که استاد زمانم آموخت
من از آن رو ، نکنم فاشِ کس، اَسرارِ کسی

شعله افروخت اگر ، از شرری بود شگرف
چه هراسی زنسیمی که وَزد از دلِ بیمارِکسی

پژند.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


اسرائیل «وبال راهبردی» آمریکاست