گونی های برنج هندی
صدقه خیرین
زاغه های پیت حلبی
در هر خانه فقط یک کیسه
...........................
شاید چند شبی سیر بخوابند
یا بفروشند و نان بخرند تا بیشترسیر بخوابند
...................................
در باز شد
زن جوان و لاغر
پسرکی با موهای تراشیده
کله اش پهن تر از شانه هایش بود
یک کیسه برنج
یک مشت شوکولات مغز دار
ولبخند پسر
.........................
-چند سالته
-هفت سال
-بابات کجاست
مادر جواب داد
-باباش رو ندیده
مال شهرما نبود
رفت و برنگشت
دلم سوخت
-پسر بیا بغلم
استخوانهای نرمش دستهایم را ترساند
بغضم ترکید
نشد جلوی اشکم را بگیرم
سبک تر از ببری گربه 7 ماهه من بود
صدقه خیرین
زاغه های پیت حلبی
در هر خانه فقط یک کیسه
...........................
شاید چند شبی سیر بخوابند
یا بفروشند و نان بخرند تا بیشترسیر بخوابند
...................................
در باز شد
زن جوان و لاغر
پسرکی با موهای تراشیده
کله اش پهن تر از شانه هایش بود
یک کیسه برنج
یک مشت شوکولات مغز دار
ولبخند پسر
.........................
-چند سالته
-هفت سال
-بابات کجاست
مادر جواب داد
-باباش رو ندیده
مال شهرما نبود
رفت و برنگشت
دلم سوخت
-پسر بیا بغلم
استخوانهای نرمش دستهایم را ترساند
بغضم ترکید
نشد جلوی اشکم را بگیرم
سبک تر از ببری گربه 7 ماهه من بود