اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری


اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

در این بخش مجموعه اشعار سهراب سپهری را آماده کرده ایم. این مجموعه شعر کوتاه با موضوعات عاشقانه و زیبا هستند و امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرند.گلچین اشعار

در این بخش مجموعه اشعار سهراب سپهری را آماده کرده ایم. این مجموعه شعر کوتاه با موضوعات عاشقانه و زیبا هستند و امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرند.

گلچین اشعار سهراب سپهری

سهراب سپهری یکی از شاعران و نویسندگان بزرگ معاصر ایران بود . قالب شعرش نیمایی و محتوای آن تصویرسازی بود. شعرهای سهراب سپهری آنقدر جایگاه خود را در میان اذهان مردم محکم کرد که به زبان های مختلفی چون انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده اند.

سهراب متولد 1307/07/15 در کاشان است. وفاتش در 1 اردیبهشت ماه سال 1359 در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون بود. سهراب 1 سال با این بیماری دست و پنجه نرم کرد تا سرانجام در غروبی سرد دار فانی را وداع گفت.

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

***

به سراغ من اگر می‌آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ‌های هوا پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار

زندگی نیست بجز دیدن یار

زندگی نیست بجز عشق

بجز حرف محبت به کسی

ورنه هر خار و خسی

زندگی کرده بسی

زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد

دو سه تا کوچه و پس کوچه

و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد

در این فرصت کم!؟

***

زندگی خالی نیست

مهربانی هست،

سیب هست،

ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

***

دنگ دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز

اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

شعر بلند سهراب سپهری

نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:
«چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
– قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
ـ و نوشداری اندوه؟
ـ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می‌خوردند.ـ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
ـ چقدر هم تنها!
ـ خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
ـ دچار یعنی…
ـ عاشق.
ـ و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
ـ چه فکر نازک غمناکی!
ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.ـ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
ـ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
ـ غرق ابهامند
ـ نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز.
و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.
اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید برد

عشق را زیر باران باید جست

زیر باران باید با زن خوابید

زیر باران باید بازی کرد

زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است . . .

***

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه عشق

زندگی چیزی نیست که

لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود

***
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن

اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

اشعار زیبای سهراب سپهری

هر که با مرغ هوا دوست شود

خوابش آرام ترین خواب جهان

خواهد بود

***

صدا کن مرا.صدای تو خوب است.صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی استکه در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.در ابعاد این عصر خاموشمن از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد.و خاصیت عشق این است.کسی نیست،بیا زندگی را بدزدیم، آن وقتمیان دو دیدار قسمت کنیم.بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.بیا زودتر چیزها را ببینیم.ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوضزمان را به گردی بدل می‌کنند.بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.مرا گرم کن(و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شدو باران تندی گرفتو سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،اجاق شقایق مرا گرم کرد.)در این کوچه‌هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.

و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش «استوا» گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.

***

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار

زندگی نیست بجز دیدن یار

زندگی نیست بجز عشق

بجز حرف محبت به کسی

ورنه هر خار و خسی

زندگی کرده بسی

زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد

دو سه تا کوچه و پس کوچه

و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد

در این فرصت کم!؟

***

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن

اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

شعر با موضوع عشق و زندگی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است

هر دم این بانگ برآرم از دل

وای، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

***

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه عشق

زندگی چیزی نیست که

لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود

***

من از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد

اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

عکس نوشته اشعار سهراب سپهری

گوش کن، دور ترین مرغ جهان می‌خواند.
شب سلیس است، و یکدست، و باز.
شمعدانی‌ها
و صدادارترین شاخه فصل،‌ماه را می‌شنوند.پلکان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم،گوش کن، جاده صدا می‌زند از دور قدم‌های ترا.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک‌ها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا.
و یا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشنید با تو
و مزامیر شب اندام ترا، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند.پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
***

بهترین چیز

رسیدن به نگاهی است

که از حادثه عشق تر است

***

من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم
چشمه آرزو های من و تو جاری است
ابرهای دلمان پربارند
کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا
دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها
روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز
من و تو می دانیم
زندگی در گذر است
همچو آواز قناری در باغ
من و تو می دانیم
زندگی آوازی است که به جان ها جاری است
زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است
زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو
زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری
زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی
زندگی خواب خوش کودک احساس من است
زندگی بغض دل توست به هنگام سحر
زندگی قطره اشکی است فروریخته بر گونه تو
زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ
زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی
زندگی یک رویاست که به خوابش بینی
زندگی دست نوازشگر توست
زندگی دلهره و ترس درون دل توست
زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی
زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی یک سفر است
زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال
زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی
زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری
زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی
زندگی منظره است، باران است
زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب
زندگی چرخش یک قاصدک است
زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو
زندگی خاطره است
زندگی دیروز است
زندگی امروز است
زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو
زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق
زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز
زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست
زندگی یک حرف است، یک کلمه
زندگی شیرین است
زندگی تلخی نیست
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم
زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است
من و تو می دانیم
زندگی آمدن است
زندگی بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است
زندگی شیرین است
زندگی نورانی است
زندگی هلهله و مستی و شور
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی گرچه گهی زیبا نیست
یا که تلخ است و دگر گیرا نیست
رسم این قصه همین است و همه می دانیم
که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم
زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است
نغمه و ترانه و آواز است
بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت
زندگی زیبا است
من و تو می دانیم
اشک و لبخند همه زندگی است
ناله و آه و فغان زندگی است
آمدن زندگی است
بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است
رفتن و نیست شدن زندگی است
این همه زندگی است
من و تو می دانیم
زندگی، زندگی است

اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

شعر کوتاه و بلند از شاعر معاصر سهراب سپهری

روزی
خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.
در رگ‌ها، نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب
آوردم، سیب سرخ خورشید.خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد.
زن زیبای جذامی را، گوشواره ای دیگر خواهم بخشید.
کور را خواهم گفت : چه تماشا دارد باغ!
دوره گردی خواهم شد، کوچه‌ها را خواهم گشت.
جار خواهم زد: ای شبنم، شبنم، شبنم.
رهگذاری خواهد گفت : راستی را، شب تاریکی است،
کهکشانی خواهم دادش.
روی پل دخترکی بی پاست، دب آکبر را بر گردن او خواهم آویخت.هر چه دشنام، از لب‌ها خواهم بر چید.
هر چه دیوار، از جا خواهم برکند.
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم کرد.
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دل‌ها را با عشق، سایه‌ها را با آب، شاخه‌ها را با باد.
و بهم خواهم پیوست، خواب کودک را با زمزمه زنجره‌ها.بادبادک‌ها، به هوا خواهم برد.
گلدان‌ها، آب خواهم داد.خواهم آمد، پیش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش
خواهم ریخت.
مادیانی تشنه، سطل شبنم را خواهد آورد.
خر فرتوتی در راه، من مگس‌هایش را خواهم زد.خواهم آمد سر هر دیواری، میخکی خواهم کاشت.
پای هر پنجره‌ای، شعری خواهم خواند.
هر کلاغی را، کاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک !
آشتی خواهم داد.
آشنا خواهم کرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
***

دود می خیزد ز خلوتگاه من

کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟

با درون سوخته دارم سخن

کی به پایان می رسد افسانه ام ؟

***

زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست مثلا این خورشید

اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری

… زندگی رسم خوشایندی است‌.

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ‌،
پرشی دارد اندازه عشق‌.
زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو
برود.
زندگی جذبه دستی است که می‌چیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه، که در دهان گس تابستان است‌.
زندگی، بعد درخت است به چشم حشره‌.
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است‌.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می‌پیچد.
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست‌.
خبر رفتن موشک به فضا،
لمس تنهایی «ماه»، فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.

زندگی شستن یک بشقاب است‌.

زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است‌.

زندگی «مجذور» آینه است‌.
زندگی گل به «توان» ابدیت‌،
زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما،
زندگی « هندسه» ساده و یکسان نفسهاست‌.

هر کجا هستم، باشم‌،
آسمان مال من است‌.
پنجره‌، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است‌.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می‌رویند
قارچ‌های غربت؟

چشم‌ها را باید شست‌، جور دیگر باید دید.

واژه‌ها را باید شست.
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.

چترها را باید بست‌.
زیر باران باید رفت‌.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت‌.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست‌…

***

آب را گل نکنیم

در فرودست انگار کفتری می خورد آب

یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید

یا در آبادی کوزه ای پر می گردد

آب را گل نکنیم

شاید این آب روان می رود

پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی

دست درویشی شاید

نان خشکیده فرو برده در آب

زن زیبایی آمده لب رود . . .

***

آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فرو شوید اندوه دلی

اشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهری؛ گلچین شعر نو و ناب زیبای عاشقانه سهراب سپهری
مرداب اتاقم کدر شده بود
و من زمزمه خون را در رگ‌هایم می‌شنیدم.
زندگی‌ام در تاریکی ژرفی می‌گذشت.
این تاریکی، طرح وجودم را روشن می‌کرد.در باز شد
و او با فانوسش به درون وزید.
زیبایی رها شده‌یی بود
و من دیده به راهش بودم:
رویای بی‌شکل زندگی‌ام بود.
عطری در چشمم زمزمه کرد.
رگ‌هایم از تپش افتاد.
همه رشته‌هایی که مرا به من نشان می‌داد
در شعله فانوسش سوخت:
زمان در من نمی‌گذشت.
شور برهنه‌یی بودم.او فانوسش را به فضا آویخت.
مرا در روشن‌ها می‌جست.
تار و پود اتاقم را پیمود
و به من ره نیافت.
نسیمی شعله فانوس را نوشید.وزشی می‌گذشت
و من در طرحی جا می‌گرفتم،
در تاریکی ژرف اتاقم پیدا می‌شدم.
پیدا، برای که؟
او دیگر نبود.
آیا با روح تاریک اتاق آمیخت؟
عطری در گرمی رگ‌هایم جابه‌جا می‌شد.
حس کردم با هستی گمشده‌اش مرا می‌نگرد
و من چه بیهوده مکان را می‌کاوم:
آنی گم شده بود.
***

پنج وارونه چه معنا دارد ؟

خواهرم کوچک این را پرسید!

من به او خندیدم.

کمی آزرده و حیرت زده گفت :

روی دیوار و درختان دیدم

باز هم خندیدم !

گفت دیروز خودم دیدم

پسر همسایه پنچ وارونه به مینو می داد

آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدمش و با خود گفتم

بعدها وقتی غم ،

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی

پنج وارونه چه معنا دارد

***

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت

نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا

سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است

میروی تا ته آن کوچه

که از پشت بلوغ سر به در می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد

در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بردارد از لانه نور

و از او می پرسی

خانه دوست کجاست؟

همچنین بخوانید:

اشعار عاشقانه مولانا

اشعار عاشقانه سعدی

اشعار عاشقانه حافظ

متن غمگین شکست عشقی، متن تنهایی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه سرگرمی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


کلید سعادت