دلی که سوخت برای تو ، رخ ، مپوس از آن
که برده است هوای تو عقل و هوش از آن
لبت شراب دل انگیز و چشم تو گیرا ست
نخورده مست و خراب است" می" فروش از آن
کسی که لب به لبانت سپرده حق دارد
هزار سال نیاید اگر به هوش از آن
تو جانی و جهانی و حضرت عشقی
تو محشری که دمیده است این نقوش ازآن
چه چشم های خماری ، چه می کند با من !
اگر چه موعظه کردند "می"منوش از آن
سید مهدی نژادهاشمی
که برده است هوای تو عقل و هوش از آن
لبت شراب دل انگیز و چشم تو گیرا ست
نخورده مست و خراب است" می" فروش از آن
کسی که لب به لبانت سپرده حق دارد
هزار سال نیاید اگر به هوش از آن
تو جانی و جهانی و حضرت عشقی
تو محشری که دمیده است این نقوش ازآن
چه چشم های خماری ، چه می کند با من !
اگر چه موعظه کردند "می"منوش از آن
سید مهدی نژادهاشمی